تازہ ترین

بصیرت ابالفضل العباس

ابالفضل العباس(علیه السلام) نامی است که در میان مردم حرمتی الهی در حد حرمت معصومان دارد. از میان فراوان پسر امیرمؤمنان(علیه السلام) چرا تنها حضرت عباس(علیه السلام) به چنین مقام والایی رسید؟ و یا حتی اگر فرزندان امام علی(علیه السلام) از شهدای کربلا را برشماریم باز هم منزلت ابالفضل از دیگر برادرانش –به جز امام […]

شئیر
24 بازدید
مطالب کا کوڈ: 1138

ابالفضل العباس(علیه السلام) نامی است که در میان مردم حرمتی الهی در حد حرمت معصومان دارد. از میان فراوان پسر امیرمؤمنان(علیه السلام) چرا تنها حضرت عباس(علیه السلام) به چنین مقام والایی رسید؟ و یا حتی اگر فرزندان امام علی(علیه السلام) از شهدای کربلا را برشماریم باز هم منزلت ابالفضل از دیگر برادرانش –به جز امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)- والاتر و بالاتر است. به زمین کربلا که پا گذاری نور دو گنبد طلا چشمان را روشن می کند و اگر کسی برای بار اول مشرف می شود می پرسد آیا هر دو امامند؟ خیر، پس چرا هر دو این قدر نزدیک به هم اند و چرا زایران به زیارت هر دو می روند؟ هر که سید الشهدا را زیارت می کند پس از آن به حرم عباس(علیه السلام) شتابان می رود. چرا؟
 
شاید سررشته این حرمت الهی را در روایات اهل بیت(علیهم السلام) بتوان یافت، در ویژگی هایی که آنها حضرت عباس را بدان توصیف کرده اند. با نگاهی بدین روایات در می یابیم که «بصیرت» از بیشترین و مکررترین ویژگی هایی است که در مورد حضرت یاد شده است. اما بصیرت چیست؟ و با مقام والای ابالفضل(علیه السلام) چه رابطه ای دارد؟
 
بصیرت در لغت به قوه دل که معرفت و حقیقت را درک کند گویند.[2] اما در لغتنامه های فارسی بصیرت را بدین گونه معنی کرده اند: بینش، آگاهی، چشم خرد، چشم عقل و دیده دل[3].
 
 بصیرت روح حیات است، روح ایمان است که ایمان هیچ بنده ای جز با بصیرت برای او کارساز نخواهد بود. بصیرت قوه ای است در قلب انسان که به وسیله آن حقایق اشیا و امور را درک می‌کند؛ صلاح آخرت و اصلاح شؤون دنیوی و اخروی انسان را به او نشان می دهد و چشم باطنی است که انسان را در انتخاب راه یاری می کند چنان که در دعا می خوانیم:« اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبَصِیرَةَ فِی دِینِی‌[4].» به اندازه ای بصیرت مهم است که عمل بدون بصیرت نه تنها ارزشی ندارد بلکه ضد ارزشی است چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:« الْعَامِلُ‌ عَلَی‌ غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً.[5]» کسی که بدون بصیرت عمل کند بدان کسی می ماند که بی راهه می رود و هر آن چه سرعت خود را بیفزاید دورتر خواهد شد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نامه ای به بزرگان اصحاب خود نوشتند:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌، به کسانی که در عالم ذر به ما مقرب گشتند، به کسانی که به وسیله بلاها ازموده شدند، به کسانی که در طاعت از دیگران پیشی می گیرند… درودی از ما به شما سلام علیکم: فَإِنَّ نُورَ الْبَصِیرَةِ رُوحُ الْحَیَاةِ الَّذِی لَا یَنْفَعُ إِیمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ اتِّبَاعِ‌ کَلِمَةِ اللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهَا. همانا نور بصیرت روح زندگی است که هیچ ایمانی سود ندارد مگر ان که همراه با ان(بصیرت) و پیروی از کلمه خدا و تصدیق ان باشد.[6]
 
امام صادق (علیه السلام) در مورد حضرت می فرمایند:« کان عمنا العباس‌ بن علی نافذ البصیرة صلب الإیمان، جاهد مع أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام و أبلی بلاء حسنا، و مضی شهیدا.[7]»
 
امام صادق(علیه السلام) در مورد حضرت عباس(علیه السلام) تعبیر نفوذ بصیرت را به کار برده اند. بر اساس معنای لغوی بصیرت، حضرت حقایق امور و اشیا را به خوبی درک می کردند. اما منظور از نفوذ بصیرت چیست؟ نفوذ بصیرت بدین معناست که همه اندام های انسان از این بصیرت به گونه ای مطلق و صد درصد پیروی کند. گاهی انسان نسبت به مسئله ای آگاهی و بصیرت دارد اما هنگام عمل از این آگاهی و بصیرت خود پیروی نمی کند و اندام هایش تابع این بصیرت نیستند. اما امام صادق(علیه السلام) در مورد حضرت عباس(علیه السلام) می فرماید:«کان عمنا العباس‌ بن علی نافذ البصیرة.» یعنی این بصیرت همراه با پیروی کامل اندامها بوده است، به طوری که کاملا و صدر درصد تابع حق بود. شاید بتوان از این کلام امام صادق(علیه السلام) برداشت کرد که ابالفضل العباس(علیه السلام) دارای عصت صغری بوده اند.
 
اما در اصطلاح معنای بصیرت چیزی دیگری است. چنان که علامه مجلسی ذیل یکی از روایات[8] چنین می گوید:« نور بصیرت همان ولایت و معرفت اهل بیت(علیهم اسلام) است که سببی می شود که به روح ایمان تعلّق گیرد و با روح ایمان توحید خالص مورد قبول خدا و حاصل و کامل می گردد.»[9] بنا بر معنای اصطلاحی بصیرت حضرت عباس(علیه السلام) ولایت و معرفتش به امام زمانش از همه بیشتر بود و تمام رفتارهایش براساس ولایت مداری بود.
 
شناخت دقیق بصیرت حضرتش و مقدار معرفت و ولایت ایشان از دوراه ممکن است:الف-بررسی احادیث وارده از معصومین در مورد ایشان. ب- بررسی دقیق رفتارها و حالات او و مواردی که پیش تاخته یا در جای مانده، کجا نرمش نشان داده و کجا خشمگین شده است. در ذیل دلایل مختلفی از روایات و تاریخ بر بصیرت حضرت عباس(علیه السلام)- چه در معنای لغوی چه در معنای اصطلاحی- ارائه می شود که این نشانه ها ما را به عصمت ابالفضل(علیه السلام) و در انتها به مقام والای آن بزرگوار رهنمون خواهد ساخت:
 
 

     چنان که اشاره شد امام صادق (علیه السلام) در مورد حضرت عباس می فرمایند:« کان عمنا العباس‌ بن علی نافذ البصیرة صلب الإیمان، جاهد مع أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام و أبلی بلاء حسنا، و مضی شهیدا.[10]» رشته نفوذ بصیرت حضرت باعث سختی ایمان او بود و در امتحان های خویش به بهترین صورت امتحان پس داد تا جایی که در این راه به شهادت رسید

    در فرازی در زیارت معتبر از امام صادق(علیه السلام) در حق حضرت عباس(علیه السلام) می خوانیم:«أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ‌ مَضَیْتَ‌ عَلَی‌ بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ.[11]» شهادت می دهم که تو لحظه ای سستی نشان ندادی و بدعهدی کردی؛ و شهادت می دهم که با بینش و بصیرت از کار خود در گذشتی در حالی که صالحین را اسوه خود قرار دادی و از پیامبران تبعیت کردی. لحظه ای عدم سستی در اطاعت امام خویش و انجام کارها با بصیرت و پیش گرفتن راه پیامبران و صالحان، از این ویژگی ها آیا می توان غیر از عصمت حضرتش برداشت دیگری کرد؟

     باز در همان زیارت می خوانیم:«السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام.»[12] سلام بر تو ای بنده صالح که مطیع خدا و رسولش و امیرمؤمنان و حسن و حسین(علیهم السلام) بودی. حضرت معاصر سه امام بود که با توجه به زیارت اطاعت کامل و تمام را از آن ها به جا آورده و بنا به شهادت امام معصوم در طول دوران زندگی مبارک خویش همیشه سر به فرمان امام زمان خویش بوده است.

 

     باز در همان زیارت می خوانیم:«أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُود[13]» شهادت می دهم که نهایت کوشش خود را در نصیحت امت ظالم و کمال جهد خود را در راه حفظ دین خدا و یاری امام حسین انجام دادی(غایة المجهود) یعنی نهایت تلاش و از این بالاتر ممکن نبود که تلاش کند و این در حالی بود که حضرت در روز عاشورا بسیار تشنه و خسته بودند. پرچم حضرت عباس جزو اموال غارت شده ای بود که به شام بردند. وقتی چشم یزید (لعنت الله علیه) به آن افتاد عمیقا به آن نگریست و سه بار از جای خود برخاست و نشست. وقتی دلیل این کار را پرسیدند، گفت:« این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند:« عباس برادر حسین.» گفت:« تعجبم از شجاعت اوست. تمام قسمتهای آن از پارچه و چوب بر اثر اصابت تیرها آسیب دیده است جز دستگیره آن و این موضع که کاملا سالم مانده و حکایت از آن دارد که تیرها به دست پرچمدار اصابت می کرده ولی او پرچم را رها نکرده است و تا اخرین توان خود پرچم را نگاه داشته و تنها وقتی آخرین رمق خویش را از دست داده پرچم از دستش افتاده یا با دست او با هم افتاده است. از این حکایت جز غایت و نهایت مجهود چه می توان گفت.

 

    و در زیارت حضرت می خوانیم:«أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِیکَ فَنِعْمَ‌ الْأَخُ‌ الْمُوَاسِی‌.» امام صادق(علیه السلام) گواهی می دهند که مواسات حضرت عباس(علیه السلام)نتیجه خیرخواهی او برای خدا که لازمه ی دین و یقینش می باشد، و خیرخواخی او برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) که تمامیت توحید وخداپرستی است، و خیرخواهی برای برادرش سیدالشهدا(علیه السلام) که کمال دین و تمام نعمت و سبب قبولی اعمال است بوده است.

 

     و باز در زیارت حضرت می خوانیم:« فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ حُرْمَةَ الْإِسْلام» مرحوم مقرم در کتاب خود«العباس» می گوید:«از فرازهای زیارتنامه قمر بنی‌هاشم مشخص می‌شود که عباس(علیه السلام) دارای مقام عصمت است و هم سنگ و هم‌شان با ذوات مقدسه معصومین بودند. در زیارت نامه ایشان آمده: لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ … یعنی بنی امیه تمام محرمات الهی را درشان تو روا داشتند. نفرین خدا بر آن امت و مردمی که تمام محرمات الهی را درشان تو حلال کردند و با کشتن تو حرمت اسلام را دریدند و پاره کردند، این کلمات به قدری سنگین است که جز در شأن ذوات مقدسه معصومین و کسانی که نفوس عالیه و ارواح پاک و منزه دارند قابل حمل و توجیه نیست.»

 

     در یکی از مواقف روز عاشورا نقل می کنند که امام حسین(علیه السلام) به ابالفضل (علیه السلام) فرمودند:«یَا عَبَّاسُ ارْکَبْ‌ بِنَفْسِی‌ أَنْتَ یَا أَخِی‌[14].» جانم فدای تو باد برادر سوار شو. نظام عالم خلقت به گونه ای است که همیشه پایینتر فدای شخص بالاتر می شود. هیچ وقت از معصومین(علیهم السلام) شنیده نشد که به یاران خود بگویند فدایت شوم، هرچند که آن اصحاب از مقربین درگاه اهل بیت بودند هر چند که «منا اهل البیت» مانند سلمان باشند. اما این مطلب در اینجا استثنا خورده است که سیدالشهدا حسین(علیه السلام) برای بیان عظمت مقام حضرت عباس(علیه السلام) و شاید عصمتش او را با این عبارت خطاب می کنند.

 

     امام سجاد(علیه السلام) در مورد حضرت عباس(علیه السلام) می فرمایند:«رَحِمَ‌ اللَّهُ‌ الْعَبَّاسَ‌ ابْنَ عَلِیٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَی وَ فَدَی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. » خدای رحمت کند عباس بن علی را که ایثار کرد و به بلا آزمایش شد و جان خود را در راه برادرش فدا کرد تا آنجا که دو دست او جدا گردید و خداوند به جای آنها دو بال به او عنایت فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز می‌کند،همان گونه که ‌دو بال به جعفر بن ابی طالب عنایت فرمود. و براستی که برای عباس (علیه السلام) در پیشگاه خدای تبارک و تعالی منزلت و مقامی است که همه شهیدان در روز قیامت بدان منزلت غبطه می‌خورند.» داشتن دو بال برای پرواز در بهشت کنایه از آن است که حضرت بر همه بهشت تسلط دارد و هر گاه که اراده جایی در بهشت کند به همان جا می تواند برود و این به معنای داشتن بالاترین درجات بهشتی است که حتی شهدا با بالا بودن مقامشان به مقام ان حضرت غبطه می خورند. و داشتن این درجه بالای بهشتی ایا با غیر از داشتن معرفت بالا و اطاعت کامل و تمام از امام زمان خود تا جایی که دستان و جان خود را در این راه از دست دهد، میسر است؟

 

      حضرت ابالفضل(علیه السلام) آن قدر در مسئله طاعت و یاری امام حسین(علیه السلام) حساس بود که به برادرانش دستور داد تا قبل از خودش به میدان روند تا مبادا کشته شدن او را ببینند و در یاری امام حسین(علیه السلام) سست شوند. همچنین در همان روز عاشورا ضمن تهییج برادران برای جنگ می گوید:«ای برادران من! امروز در جان نثاری تقصیر و کوتاهی نکنید. حسین برادر ماست و ما پسران نیک پدر هستیم. نه چنان نیست آن بزرگوار امام و سید و بزرگ و پیشوای ما بوده و حجت خداوند عالمیان در وی زمین و فرزند فاطه زهرا (علیها السلام) و دیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.»

 

    نمونه دیگر این مطلب در روز عاشورا بود که حضرت عباس(علیه السلام) پاسداری حرم و خیمه ها را برعهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود ولی از پستی و فرومایگی آنان بعید نبود که پیمان شکنی کنند. آن شب زهیر نزد او رفت. زهیر دیرزمانی بود که با خاندان امام علی(علیه السلام) آشنایی داشت. او پرچمی که دست عبدالله بن جعفر بن عقیل بود گرفت سپس نزد عباس آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و بانیزه ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگهبانی بود. زهیر گفت:« آمده ام با تو سخن گویم. حضرت که بیم حمله را داشت فرمود:«مجال سخن نیست ولی نی توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو من سواره می شنوم.» زهیر جریان خواستگاری امیرمؤمنان(علیه السلام) از ام البنین را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج به او یادآور شد و افزود:«ای عباس! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته است. مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی.» حضرت عباس(علیه السلام) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود:« زهیر تو می خواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟ به خدا سوگند تا دم مرگ از یاری برادرم دست برنمی دارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونه ای نشانت می دهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی[15].» آری آن بزرگوار حتی از فکر کوتاهی در یاری امام خشمگین می شود.

 

     باز در زیارت می خوانیم:«أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ[16].» امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:« أَنَّ الْعِبَادَةَ عَلَی سَبْعِینَ وَجْهاً فَتِسْعَةٌ وَ سِتُّونَ‌ مِنْهَا فِی‌ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأُولِی الْأَمْرِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ[17].» عبادت بر هفتاد وجه است که شصت و نه صورت ان ها در تسلیم برای خدای عزوجل و رسولش و اولی الامر انها می باشد. و امام صادق (علیه السلام) این تسلیم را برای حضرت شهادت می دهند.

     می گویند در روز عاشورا شمر(لعنت الله علیه) ندا داد:« کجایند پسران خواهر ما؟» حضرت عباس و برادرانش به او گفتند:« چه می خواهی؟» او گفت:« شما در امان هستید.» عباس (علیه السلام) برآشفت و فریاد زد:«لَعَنَکَ‌ اللَّهُ‌ وَ لَعَنَ‌ أَمَانَکَ‌ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ[18].» نفرین خدا برتو و امان نامه ات باد آیا ما را امان می دهی در حالی که پسر رسول خدا امان ندارد. آری آنان به عشق عباس برای او امان نامه نیاوردند بلکه ترس آنان از شجاعت و عزیمت عباس(علیه السلام) در یاری امام حسین(علیه السلام) بود به همین دلیل از چند سوی مختلف برای او امان نامه آورد. و بدین روی بود که هنگامی که ابالفضل بر خاک افتاد و از امام حسین(علیه السلام) یاری خواست امام فرمودند:« الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.[19]» بدون یاری عباس کمر حسین(علیه السلام) می شکند.

 

     می گویند در روز سیزدهم که حضرت سیدالساجدین(علیه السلام) برای دفن شهدا به کربلا رفتند، بنی اسد کمک می کردند تا شهدا دفن شوند اما در دو مورد اجازه ندادند که کسی به ایشان کمک کنند. یکی در مورد سیدالشهدا(علیه السلام) که فرمودند: با من کسانی هستند که مرا یاری کنند. و نفر دوم حضرت عباس(علیه السلام) بودند که همان عبارت را بیان کردند. آیا این مطلب به غیر از این است که« المعصوم لایتولی امره الا المعصوم» برای معصوم فقط معصوم باید سرپرستی کارهای او را برعهده گیرد.

 

     در علم اصول قانونی وجود دارد بر این مبنا که:« الامر بشیئ لایقتضی النهی عن ضده، امر به شیئ مقتضی نهی از ضد ان نیست. امام حسین(علیه السلام) به حضرت عباس(علیه السلام) امر کرد تا آب بیاورد، این امر مانع از آب خوردن حضرت بر لب شریعه آب نمی شود. ابالفضل ان قدر به امر مولای خود اهمیت می داده گویی حتی آب خوردن خودش را مانع می دید و منهی عنه می دانست. می گویند: در آن وقت« ذکر عطش الحسین» و اغلب معنی می کنند که لب خشک برادرش یادش امد. این نیز به نظر درست نمی آید، زیرا او تشنگی امام را فراموش نکرده بود تا آن وقت یادش بیاید بلکه چون اساسا ذکر عطش الحسین خود یک عبادتی است و لذا متعلق امر واقع شده، شاید ابالفضل(علیه السلام) هم خواسته است این عبادت را به جا آورد.[20]

 

     این مطالب را از اشعار و رجزهای او نیز در می‌یابیم:

یا نفس من بعد الحسین         هونی و بعده لاکنت لا تکونی
هذا الحسین وارد المنون          و تشربین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینی
 
ای جان بعد از حسین باید که بی ارزش شوی و بعد از او دیگر نباید باشی(فنا شوی). این حسین به سوی مرگ پیش می رود و تو قصد نوشیدن آب گوارا داری؟! به خدا سوگند این کار در دین من جا ندارد.
 
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا             حَتَّی اواری‌ فی‌ الْمَصالِیتِ لِقا
نَفْسی‌ لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا       إنّی‌ أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی
 
 
از مرگ هراسی ندارم، زیرا مرگ مایه کمال است تا آن‌که پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود. جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم.و هرگز روز ستیز با دشمن، ترس و هراسی ندارم، جان من فدای جان پسر پیامبر باد…من از مرگ هیچ ترس و واهمه ندارم.
 
 و الله ان قطعتم یمینی        انی أحامی أبدا عن دینی
 
 و عن إمام صادق الیقین      نجل النبی الطاهر الأمین[21]
 
 
به خدا سوگند اگر دست راست مرا قطع کنید من تا ابد از دین خود و از امام صادق الیقین که نوه پاک پیامبر امین است حمایت می کنم.
 

     او هیچ سخنی نمی گفت مگر آن که قبلا از برادرش شنیده باشد و هیچ عملی انجام نمی داد مگر اینکه به جهت پیروی از امامش انجام پذیرد، و در یک کلام آن که به هیچ هنگام نفس خود را برمقدم بر نفس امام(علیه السلام) قرار نمی داد. او آن گونه در همه مراحل حیاتش، در پشت سر امامش حرکت می کرد که حتی در ظهور جسم شریفش به این عالم شهود هم یک گام از مولایش عقب است. چنان که میلاد امام حسین(علیه السلام) در سوم شعبان است و و ولادت عباس(علیه السلام) در چهارم شعبان.[22]

 
حضرت عباس(علیه السلام) انسان کامل و شخصیت بی مانند دوران بود که بعد از سالار شهیدان در دانش و بینش از همه پیشتر، در اطاعت و عبادت از همه پیشروتر و در شجاعت و شهامت از همه پیشتازتر بود.
 
دو واژه صفا و وفا در راستای تاریخ مصداقهای بی شماری یافتند ولی بی گمان بر قامت او راست تر، و در سرشت او استوارتر بودند.
 
 او ماه تابان بنی هاشم است ولی نه فقط برای تابناکی چهره، که برای صفای باطن و درخشش روح.
 
او خورشید درخشان اهلبیت است ولی نه تنها برای گردن بلورین خوش تراشش، که برای متانت رفتار، صداقت گفتار، و خوی بسیار نیکویش.
 
او زیبای خوش اندام وجود بود، نه به خاطر درشتی و سیاهی دیدگان، که برای تیزبینی و بینش نافذش.
 
او قهرمان کربلاست، نه در پرتوی نیروی عضلانی و ستبری شانه اش، که در سایه ایمان راسخ و باور قاطعش.
 
او سردار کربلاست، که پیش از همه و بیش از همه، خورشید امامت او را شناخت و پروانه وار بر گرد وجودش گشت و در دفاع از حریمش تا پای جان ایستاد و نقد جانش را در طبق اخلاص نهاد و آنچه داشت در کوی جانان پاک بباخت.
 
بار الها! چه می شد اگر اندکی از آن خلوص، صفا، ایثار، شور و ایمان، به ما مردم این زمان عنایت می فرمودی تا خود را آماده ی یاری امام زمان خود نموده و مهیای فداکاری و جانبازی در پیشگاه آن مصلح بزرگ و منتقم خون شهیدان کربلا به ویژه عموی بزرگوارش قمر بنی هاشم حضرا ابوالفضل العباس(علیه السلام) باشیم.
 
 
عباس آنکه ذاتش مستبعد از رذائل              در مردی و مروت معروف در شمائل
 
 چون بود نزد اقران ممتاز در شمائل              زین گونه شد ملقب به ماه آل‌هاشم
 
 
 
به قلم: ف. معاش
 
 
 
 
[1] – آیت الله سید هادی مدرسی
[2] – المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص49.
[3] – لغت نامه دهخدا، پایگاه جسجو.
[4] – مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‌1، ص 105.
[5] – الکافی (ط – الإسلامیة)، ج‌1، ص 43.
[6] – کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَکْتُبُ بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ إِلَی‌ أَکَابِرِ أَصْحَابِهِ، وَ فِیهَا کَلَامٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:« إِلَی‌ الْمُقَرَّبِینَ‌ فِی‌ الْأَظِلَّةِ، الْمُمْتَحَنِینَ بِالْبَلِیَّةِ، الْمُسَارِعِینَ فِی الطَّاعَةِ، الْمُنْشَئِینَ‌ فِی الْکَرَّةِ، تَحِیَّةٌ مِنَّا إِلَیْکُمْ، سَلَامٌ عَلَیْکُمْ، أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ نُورَ الْبَصِیرَةِ رُوحُ الْحَیَاةِ الَّذِی لَا یَنْفَعُ إِیمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ اتِّبَاعِ‌ کَلِمَةِ اللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهَا.» : بحار الأنوار (ط – بیروت) ، ج‌30، ص 37.
[7] – شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‌3، ص 184.
[8] – کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَکْتُبُ بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ إِلَی‌ أَکَابِرِ أَصْحَابِهِ، وَ فِیهَا کَلَامٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:« إِلَی‌ الْمُقَرَّبِینَ‌ فِی‌ الْأَظِلَّةِ، الْمُمْتَحَنِینَ بِالْبَلِیَّةِ، الْمُسَارِعِینَ فِی الطَّاعَةِ، الْمُنْشَئِینَ‌ فِی الْکَرَّةِ، تَحِیَّةٌ مِنَّا إِلَیْکُمْ، سَلَامٌ عَلَیْکُمْ، أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ نُورَ الْبَصِیرَةِ رُوحُ الْحَیَاةِ الَّذِی لَا یَنْفَعُ إِیمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ اتِّبَاعِ‌ کَلِمَةِ اللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهَا.» : بحار الأنوار (ط – بیروت) ، ج‌30، ص 37.
[9] – « أنّ نور البصیرة و هی الولایة و معرفة الأئمّة (ع) یصیر سببا لتعلّق روح الإیمان، و بروح الإیمان یحصل و یکمل التوحید الخالص المقبول‌»: بحار الأنوار (ط – بیروت) ، ج‌30، ص 43. 
[10] – شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‌3، ص 184.
[11] – کامل الزیارات ، ص 256، الباب 85 ، زیارة قبر العباس بن علی علیه السلام.
[12] – کامل الزیارات ، ص 256، الباب 85 ، زیارة قبر العباس بن علی علیه السلام.
[13] – همان.
[14] – وقعة الطف، ص 194.
[15] – اسرار الشهاده، ص387.
[16] – کامل الزیارات ، ص 256، الباب 85 ، زیارة قبر العباس بن علی علیه السلام.
[17] – بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‌2، ص 212.
[18] وقعة الطف، ص190.
[19] – بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‌45، ص 42.
[20] – شیخ علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالافضل العباس ، ص162.
[21] – بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‌45، ص41.
[22] – سردار کربلا،سید عبد الرزاق موسوی مقرم، ص162.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

یہ بھی پڑھنا مت بھولیں

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *