تازہ ترین

پنج وادی خودسازی و سلوک

نفس انسانی، همان روحی است که در کالبد جسمانی قرار گرفته و مراحل کمالی خویش را از جماد تا حیوانی در یک حرکت جوهری پیموده است و در مقام انشاء آخری، ماهیت کلی انسانیت را به دست آورده است. این روح، که اکنون در صورت دیگری تجلی یافته به سبب محدودیت های چندی، دارای دو […]

شئیر
29 بازدید
مطالب کا کوڈ: 1200

نفس انسانی، همان روحی است که در کالبد جسمانی قرار گرفته و مراحل کمالی خویش را از جماد تا حیوانی در یک حرکت جوهری پیموده است و در مقام انشاء آخری، ماهیت کلی انسانیت را به دست آورده است. این روح، که اکنون در صورت دیگری تجلی یافته به سبب محدودیت های چندی، دارای دو جنبه است که در تعبیر قرآنی از آن به «عندکم» و «عندالله» و در برخی از اصطلاحات روایی و عرفانی با توجه به برخی از آیات از آن به جنبه وجه الله (یا امری) و جنبه خلقی یاد می شود.

پنج وادی خودسازی و سلوک

نفس انسانی، همان روحی است که در کالبد جسمانی قرار گرفته و مراحل کمالی خویش را از جماد تا حیوانی در یک حرکت جوهری پیموده است و در مقام انشاء آخری، ماهیت کلی انسانیت را به دست آورده است. این روح، که اکنون در صورت دیگری تجلی یافته به سبب محدودیت های چندی، دارای دو جنبه است که در تعبیر قرآنی از آن به «عندکم» و «عندالله» و در برخی از اصطلاحات روایی و عرفانی با توجه به برخی از آیات از آن به جنبه وجه الله (یا امری) و جنبه خلقی یاد می شود.

بی گمان خودسازی، کمالی سخت و دشوار است. در برخی از روایات بر این معنا تأکید شده که راه بهشت، راهی سخت و پر از سنگلاخ است درحالی که راه دوزخ، هموار و آراسته به زیبایی هاست. از آن جایی که انسان فعلیت بلاقوه و کمال محض نیست، چنان که قوه محض بلافعلیت نیز نمی باشد بلکه برخی از قوای وی به عنایت الهی فعلیت نخستین یافته و نیازمند اکمال و تکمیل است، لازم است که در مسیر شدن و فعلیت یابی تا هویت و شخصیت کامل یابی خود، اموری را به عنوان اسباب و عوامل خودسازی به جا آورد.

نویسنده در نوشتار زیر، با استفاده از آموزه های اسلامی و قرآنی نشان می دهد که انسان برای رسیدن به کمال و فعلیت یابی همه قوای انسانی، باید در پنج وادی به خودسازی و تهذیب نفس بپردازد. با هم نخستین بخش این مطلب را از نظر می گذرانیم.

● خواسته های متضاد نفس انسانی

نفس انسانی، همان روحی است که در کالبد جسمانی قرار گرفته و مراحل کمالی خویش را از جماد تا حیوانی در یک حرکت جوهری پیموده است و در مقام انشاء آخری، ماهیت کلی انسانیت را به دست آورده است. این روح، که اکنون در صورت دیگری تجلی یافته به سبب محدودیت های چندی، دارای دو جنبه است که در تعبیر قرآنی از آن به «عندکم» و «عندالله» و در برخی از اصطلاحات روایی و عرفانی با توجه به برخی از آیات از آن به جنبه وجه الله (یا امری) و جنبه خلقی یاد می شود.

ماهیت کلی انسان در هر وجود خاصی، تا زمان شکل یابی نهایی، می توان گفت بی شکل و صورت است هر چند که از صورت قابلیت کاملی به نام صورت استوایی و اعتدالی برخوردار می باشد که به همین سبب خداوند در آیه ۴ و ۵ سوره تین بر خود آفرین فرستاده است؛ با این همه تا زمانی که شکل نهایی نیافته هر دم در حال صورت پذیری است. به این معناکه انسان متأثر از الهامات تقوایی درونی (فطری) و بیرونی و الهامات درونی (غرایز) و بیرونی (وسوسه های شیطانی و فجوری) حرکت خودسازی را انجام می دهد و هر دم صورتی نیک و یا زشت و سیرتی زیبا و یا بد می یابد.

به سخن دیگر، انسان ها تا زمانی که در دنیا به سر می برند، درحال خودسازی در مسیر کمال جمالی و صعودی یا جلالی و سقوطی هستند. بر این اساس، از نوعی بی شکلی برخوردار می باشند، هرچند که نوعی شکل کلی انسانی را در اختیار دارند که از جهات بسیاری در نقص است و نیازمند اکمال و تکمیل شدن با مجاهدت های توانفرسا می باشد. از این رو هماره در آیات قرآنی از مجاهدت و تلاش سخن به میان آمده که از جمله آن ها آیه ۶۹ سوره عنکبوت است.

از آن جایی که نفس در حالت اعتدال و استوا آفریده شده این دو دسته از خواسته های متضاد، آن را به سوی خویش می کشد. با این همه به سبب آن که اصولا گرایش ها و تمایلاتی که از آنها به هواهای نفسانی یاد می شود و گرایش های مرتبط با غرایز و امور مادی و دنیوی است، از جاذبه های بیش تری برخوردار می باشد و نفس به طور طبیعی به سبب حضور در کالبد جسمانی و دنیا، تمایلات بیش تری از خود نسبت به آنها نشان می دهد. از این رو گفته اند راه هواهای نفسانی و دوزخ و سقوط، هموارتر و زمینه برای رشد و فعلیت یابی و بلکه فجور و تجاوزگری به حدود دیگر قوای معنوی در آن قوی تر است.

این درحالی است که گرایش به امور معنوی و غیردنیوی در نفس انسانی کم تر است زیرا دریافت و ارتباط یابی با این امور برای نفس دشوارتر و فهم آن سخت تر می باشد. از این رو کم تر گرایشی به امور معنوی و غیرمادی و دنیوی از خود نشان می دهد و راه را بر قوای معنوی می بندد و اجازه حرکت های شتاب آمیز و بلند به نفس در حوزه امور معنوی نمی دهد. این گونه است که راه آن سنگلاخ معرفی شده است.

از آن جایی که راه معنویت و کمال یابی قوای معنوی دشوار است و نیازمند آن می باشد که تمایلات دنیوی نفس که پیش تر بیدار شده و فعلیت یافته و حتی در برخی از موارد به کامل خود رسیده، مهار و مدیریت شود، خودسازی معنای دیگر می یابد.

به این معنا که نفس به طور طبیعی و در بستر مناسب دنیا و مادیات به سرعت قوای غریزی را رشد داده و به کمال می رساند و حتی خوی تجاوز و فجور در وی تقویت شده و خواهان دراختیار گرفتن مدیریت قوای دیگر نفس از جمله قوای معنوی و عقلانی برای بهره مندی بیش تر قوای نفسانی غریزی و مادی می شود.

در این جا لازم است که با ریاضت های خاص که به «خودسازی» معروف است و در کلام الهی از آن به «تقوا» یاد می شود، بر قوای نفسانی غریزی با گرایش های دنیوی لجام زده شود و اجازه فجور و تجاوز به آن داده نشود تا نتواند عقل را نیز برده و بنده خویش سازد و برای تمایلات دنیوی خود به کار گیرد.

● پنج عرصه خودسازی

برای مدیریت و کنترل هواهای نفسانی و غرایز مادی نفس حداقل باید در پنج وادی، ریاضت و خودسازی را انجام داد و مدیریت نفس را به دست عقل سپرد. آن چه در ادامه می آید، معرفی و تشریح این پنج وادی خطرناک است که لازم است خودسازی در آن صورت گیرد تا انسان به کمال دست یابد.

شاعر شیرین سخن پارسی در این باره چنین سروده است:

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

۱) وادی صمت و خاموشی

هر چند که در فارسی صمت به فتح صاد و سکون میم را برخی به سکوت معنا کرده اند ولی چنان که از ادله و شواهد بی شمار بر می آید میان این دو واژه، تفاوت های مهم و اساسی وجود دارد. از این رو حضرت امیرمومنان(ع) درعبارت کوتاه، با اشاره به این دو اصطلاح برای آن ها کاربردها و آثار خاص بیان می کند و می فرماید:الصمت حکمه والسکوت سلامه و الکتمان طرف من السعاده ؛ صمت و خاموشی، حکمت و فرزانگی است و سکوت، سلامت از گرفتاری و کتمان و راز داری، بخشی از سعادت است.

اصولاً درکاربردهای زبان عربی، به چیزهایی چون جامدات، اشیای صامت می گویند هر چند که به زر و سیم به سبب برخورد به هم و ایجاد سر و صدا ناطق گفته می شود. از این رو، صامت درمقابل ناطق قرار می گیرد تا بر امری پایدار و نوعی ذاتی دلالت کند.

صمت، نوعی از خاموشی پایدار است درحالی که سکوت خاموشی از سخن گفتن در زمانی خاص است. واژه سکوت برای آرامش های موقتی و گذرا نیز به کار می رود، مانند آن که گفته می شود: فلما سکت عنه الغضب؛ هنگامی که خشمش فرو نشست.

بنابر این نخستین تفاوت صمت وسکوت، در پایداری و ناپایداری آن دو است و دیگر آن که صمت اصولا ترک مطلق سخن گفتن است، در حالی که سکوت درجایی است که سخنی به میان آمده و پس از آن آرامش یافته و از گفتن باز ایستاده است.

در روایات است که سکوت انسان می بایست نسبت به امور بیهوده باشد ولی صمت امری است که حتی نسبت به امور غیر بیهوده نیز می بایست انجام شود. به این معنا که گاه سخن از کم گویی و سکوت است و گاه لازم است که شخص اصلا سخن نگوید و خاموشی دایمی برگزیند. این معناست که موجب شده تا مولوی گاه تخلص خموش و یا خاموشی را برخود گزیند.

استراتژی صمت که به معنی سکوت پایدار برای یک فرد مسلمان به حساب می آید اولا بدین جهت است که انسان درحالت سکوت، قدرت تفکر و تدبر بیشتری پیدا کرده و می تواند درصنع و آثار الهی در جهان هستی تعمق قویتری نموده و معرفت توحیدی خود را با سکون فکری، تعمیق بخشد ثانیاً این راهبرد اقتضا می کند که انسان از حرف های مباح غیر ضروری و یا لغو و بیهوده پرهیز نماید و چون همواره درحالت تفکر و تدبر بسرمی برد در اوضاع و شرایط ضروری و لازم که مواضع و صحبتهای حکیمانه ای را اقتضاء دارد، این فرد لب به سخن گشوده و آثار حکمت و علم و آگاهی را بر زبانش جاری می سازد. که این امر یکی از شاخصه های روایتی است که فرمود ه اند کسی که چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند خدای متعال چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می کند.

امام رضا (ع) خاموشی و صمت را دری از درهای حکمت بر می شمارد که محبت را کسب می کند و انسان را به خیر رهنمون می سازد: الصمت باب من ابواب الحکمه. ان الصمت یکسب المحبه و هو دلیل علی الخیر.

امام حسن (ع) می فرماید: نعم العون الصمت فی مواطن کثیره و ان کنت فصیحا؛ هرچند سخنور و سخندانی، اما خاموشی در بسیاری از موارد بهترین یار و مددکارتوست.

امام صادق(ع) صمت و خاموشی را بهترین و برترین عبادت بر می شمارد (ما عبدالله بشی افضل من الصمت) و امام کاظم (ع) آن را نشانه تفکر می داند: دلیل التفکر الصمت.

رسول خدا(ص) راه طرد و دور سازی شیطان از شخص و یاری جستن بر امر دین را صمت و خاموشی معرفی می کند و می فرماید: علیک بطول الصمت فانه مطرده الشیطان و عون لک علی امر دینک.

خاموشی، مانع سنگدلی

بنابر این هر کسی که می خواهد درهای حکمت و فرزانگی بر او باز شود و هر کاری را به تدبیر و هدفمندی انجام دهد و بر باطن امور وعواقب و پیامدهای آن آگاه شود می بایست راه صمت و خاموشی را برگزیند تا هم در امر دین خویش قوی شود و هم ابلیس و شیطان را از خود دور سازد؛ زیرا سخن گفتن حتی در امور مباح و مجاز موجب سنگدلی می شود و آدمی را دردام ابلیس می افکند چه برسد که شخص در امور باطل و بیهوده سخن گوید.

درحدیث قدسی از خداوند وارد شده که فرمود: یا ابن آدم اذا وجدت قساوه فی قلبک و سقما فی جسمک و نقیصه فی مالک و حزیمه فی رزقک فا علم انک تکلمت فیما لایعنیک؛ ای آدمیزاد! هرگاه دیدی در قلبت قساوت پدید آمده و سنگدل شده ای و یا به بیماری جسمی دچار گشته ای و یا مالت کاستی یافته و روزیت اندک شده بدان که درآن چه ارتباطی به تو نداشته سخن گفته ای.

درروایت قدسی دیگر؛ این معنا مورد تاکید قرار گرفته است. خداوند می فرماید: یا احمد! علیک بالصمت فان اعمر مجلس قلوب الصالحین الصامتین و ان اخرب مجلس قلوب المتکلمین بما لایعنیهم؛ ای احمد! بر تو باد که خاموشی پیشه کنی، زیرا آبادترین مکان ها، دل های مردمان صالح و خاموش است و ویرانه ترین آن ها دل های مردمی است که درآن چه مربوط به آنان نیست، سخن می گویند.

در ادامه این حدیث طولانی آمده که عبادتگزار واقعی هفت خصلت دارد که یکی از آن ها خاموشی است که وی را از گفتار بیهوده باز می دارد.

به نظر می رسد که پرهیز از گفتار بیهوده و یا سخن دراموری که ارتباطی با شخصی ندارد، مهم ترین ویژگی سکوت و خاموشی در شریعت اسلامی است و این گونه نیست که انسان هماره از سخن گفتن باز ایستد و همانند برخی از روش های غیر شرعی عمل کند.

اصولا یکی از مهم ترین، راه هایی دست یابی به قدرت های نفسانی در ریاضیت های هندی و سرخ پوستی، صمت و سکوت است. از این رو ماه ها در گوشه ای به سکوت و خاموشی می گذرانند.

در قرآن دو جا سخن از لزوم سکوت به میان آمده که هر دو بیانگر حکمتی است که پیش از این در احادیث، مورد اشاره قرارگرفت.

مورد نخست زمانی است که حضرت زکریا (ع) پس از استجابت دعایش نسبت به فرزند، خواهان نشانه ای از سوی خداوند می شود و فرمان الهی به او می رسد که نشانه و آیه تو آن است که سه شبانه روز کامل سخن نگویی و سکوت اختیار کنی، از این رو هنگامی که از محراب، عبادت خویش به سوی مردم بازگشت به ایشان اشاره کرد که بامدادان و شامگاهان خداوند را تسبیح کنند (سوره مریم آیات ۰۱ و ۱۱) زیرا بنی اسرائیل از این که وی فرزندی ندارد و امت، بی پیامبر می شوند از این مساله نگران بودند. (مریم آیه ۵)

مورد دیگر زمانی است که حضرت مریم (س) عیسی (ع) را می زاید ومی هراسد که متهم به امری زشت شود. از این رو مامور به سکوت و خاموشی می شود. با این تفاوت که وی مامور می شود تا یک روز را به عنوان نذر خداوند رحمان، روزه سکوت بگیرد و با انسانی سخن نگوید. (مریم آیه ۶۲)

در روایت آمده است: لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع؛ اگر سخن گفتنهایتان بسیار و دل هایتان آشفته نبود همانا آن چه را می دیدم و آن چه را می شنوم می شنیدید. (المیزان ج ۵ ص ۰۷۲ و سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی ص ۲۱)

بنابر این هر کسی که بخواهد از قرب نوافل که قرب به اسما و صفات الهی و رسیدن به مقام توحید افعالی است بهره مند شود و یا حتی در مقام قرب فرائض بنشیند و به توحید ذاتی و شهود ذات دست یابد (اصول کافی ج ۲ ص ۲۵۳ وبحارالانوار ج ۲۷ ص ۵۵۱) می بایست از راه سیر و سلوک عبادی و شرعی برود که بخشی از آن در سکوت و خاموشی از بیهودگی خلاصه می شود. این همان معنای اطاعت حقیقی است که موجب می شود تا انسان در مقام عبودیت ربوبی به با عبارت: «کن» هر چیزی را ایجاد کند. (بحارالانوار ج ۹۳ ص ۳۷۶ حدیث ۱۶).

۲) وادی جوع و گرسنگی

مدیریت و مهار شکم از دیگر وادی های سخت است که آدمی باید آن را مورد توجه قرار دهد، زیرا گرایش غریزه به خوردن و انباشتن انواع و اقسام خوراکی ها و نوشیدنی هاست. در روایات معتبر آمده است که شخص می بایست به گونه ای عمل کند که مصداق اهل جوع باشد. اهل جوع بودن به معنای روزه داری نیست. روزه داری مرتبه دیگر و عالی تر این مساله است.

اما جوع به معنای گرسنگی دادن نفس، شیوه ای است که حتی مرتاضان به شکل افراطی، آن را انجام می دهند ولی در فرهنگ اسلامی، گرسنگی دادن به نفس به گونه ای است که در روایتی بسیار زیبا و آموزنده و پر از درس از امیرمومنان (ع) تبیین و تشریح شده است. آن حضرت (ع) درباره مفهوم جوع در فرهنگ اسلامی و مدیریت شکم و تغذیه درست می فرماید: کل و انت تشتهی و امسک و انت تشتهی؛ هنگامی که اشتها داری بخور و هنگامی که هنوز کاملا سیر نشدی و اشتها داری دست از خوردن بردار. (مستدرک الوسایل ج ۱۶ ص ۲۲۱)

این شیوه شرعی که امیرمومنان (ع) آموزش می دهد، موجب می شود تا آدمی مهار نفس خویش را به دست گیرد. صاحب کتاب نشان از بی نشانها از قول عارف بزرگ آیت الله نخودکی اصفهانی می نویسد که در خبر آمده است: جو عوا بطونکم و عطشوا اکبادکم و البسوا جلباب الحزن لعلکم ترون الله فی قلوبکم لانه لیس عندالله شی ابغض من بطن ملآن؛ شکم های خود را گرسنه و جگرها را تشنه نگه دارید و لباس اندوه بر اندام جان خود بپوشانید که شاید خدا را در دل های خود بتوانید یافت؛ زیرا در نزد خدا چیزی منفورتر از شکم های پر نیست.

شعر معروف شاعر شیرین سخن شیراز که می گوید: اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی، حاوی بسیاری از نکات و حکمتهای مربوط به گرسنگی است که در کتابهای روایی مورد تاکید قرار گرفته است.

در روایت است که میان خدا و بنده اش پرده و حجابی تاریک تر و هراس انگیزتر از هوای نفس نیست و هیچ سلاحی بهتر از احساس فقر و بیچارگی بنده در برابر پروردگار و فروتنی و خشوع در برابرش و تحمل گرسنگی و تشنگی در روزها و شب زنده داری نیست. اگر بنده ای در اثر ریاضت نفس فی هلاک شود به مرگ شهیدان جان سپرده است؛ و اگر زنده ماند به خیر می رسد؛ زیرا خداوند فرموده است هر کسی در راه ما مجاهدت کند راه های (نه یک راه) خویش را به او می نمایانیم و خداوند با اوست؛ زیرا از نیکوکاران است. (عنکبوت آیه ۶۹) (نگاه کنید مصباح الشریعه باب جهاد و ریاضت از امام صادق (ع))

از امیرمومنان (ع) روایت شده که فرمود: و ایم الله یمینا استثنی فیها مشیه الله تعالی لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما؛ به خدا سوگند! اگر خدا خواهد چنان سختی و ریاضت به نفس خود تحمیل کنم که اگر از خوراک به گرده نانی و از خورشت به نمکی دست یابد، شادمان و قانع گردد. (نهج البلاغه نامه ۴۵)

این گونه است که خود در وصف ریاضت های خویش در خطبه ای برای مردم می فرماید: بدانید که امام و پیشوای شما از دنیا به دو جامه کهنه و کم بها بسنده کرده و زحمت گرسنگی را به دو قرص نان جو فرو نشانده است. سالی می گذرد که خوراکی از گوشت را نمی چشد مگر به همان مقدار استحباب خوردن از گوشت قربانی… می شنوم یکی از شما می گفت:«اگر خوراک پسر ابی طالب این است؛ به ناچار ضعف و ناتوانی در مبارزه با هماوردان بر او چیره خواهد شد»، ولی به خدا سوگند که من در خبیر به قدرت بازو و به قوت خوراک بر نگرفتم بلکه نیروی ملکوتی و روحی که از نور پروردگار رخشان بود که مرا در این کار تایید کرد. (والله ما قلعت باب خبیر بقوه جسد انیه و لا بحرکه غذائیه و لکنی ایدت بقوه ملکیه و نفس بنور بارئها مضیئه )

پیامبر (ص) فرمود: اطول الناس جوعاً یوم القیامه اکثرهم شبعاً الدنیا- گرسنه ترین افراد در قیامت سیرترین آنها در دنیا هستند. باید دانست که جوع و گرسنگی در علم اخلاق اسلامی از فضیلت بزرگی برخوردار است و درباره آن سفارشات و سخنهای بسیار از ائمه و بزرگان اخلاق و عرفان گفته شده و ما به لحاظ رعایت اختصار به همین مقدار بسنده کردیم و علاقه مندان می توانند به کتابهای اخلاقی از جمله کتاب شریف جامع السعادات ج ۲ ص ۵ به بعد که پیرامون فضیلت گرسنگی و فوائد آن است مراجعه کنند. خلاصه سخن در این بخش آنکه گرسنگی و گرسنگی دادن به نفس در اسلام یک فضیلت و یک ارزش است.

۳) وادی سهر و شب زنده داری

خداوند در آیه ۵۶ سوره ذاریات تبیین می کند که هدف از آفرینش انسان و جن، عبادت بوده است. براین اساس می بایست همان گونه که آفرینش فرشتگان تقدیس و تسبیح خداوند بوده و آنان به اقرار خویش بدان اشتغال دارند (بقره آیه ۳۰) انسان نیز به این امر (عبادت) اشتغال داشته باشد تا مرگ وی را از این دنیا به دنیای یقین ببرد.

با این همه انسان به جای این که شبانه روز به عبادت مشغول باشد به اموری دیگر اشتغال می یابد که شامل امور لهو و لغو تا اموری مستحب چون جویندگی وسایل و ابزارهای آسایش و آرامش و اموری واجب دیگر چون جهاد می شود.

خداوند در آیه ۲۰ سوره مزمل تبیین می کند که تمام شبانه روز را انسان به حکم هدف و فلسفه آفرینش می بایست به عبادت خداوند اشتغال داشته باشد؛ ولی از آن جایی که ظرفیت انسان بسیار کم و محدود است و این نقص و محدودیت به سبب ماده است و روح انسانی با تمام توانایی آن، چون در کالبد انسانی قرار گرفته، دچار محدودیت شده و این محدودیت است که نمی گذارد انسان در دنیا چنان که بخواهد عمل کند. این نوعی شر و نقص است که آدمی را گاه حتی از عمل به عبادت چنان که باید و شاید باز می دارد.

در برخی از روایات آمده است که «ما عرفناک حق معرفتک؛ خدایا آنطور که شایسته توست، تو را نشناختیم» این عبارت نسبت به معصومان(ع) معنا ندارد؛ زیرا از نظر شناختی آنان با روح خویش چنان پرواز می کنند که بیرون از دایره تصور است؛ اما این عبارت که «ما عبدناک حق عبادتک؛ چنان که شایسته توست عبادت نکردیم» درست است؛ زیرا بدن و کالبد جسمانی و مادی بشر اجازه نمی دهد که خدا را چنان که هست عبادت کنند.

به سبب همین محدودیت های کالبد جسمانی بر روح در آیه۲۰ سوره مزمل بیان می شود که انسان حتی اگر بخواهد نمی تواند به وظیفه و مسئولیت شبانه روزی خویش عمل کرده و به عبادت خداوند بپردازد. از این رو خداوند به صراحت می فرماید: علم ان لن تحصوه فتاب علیکم؛ خداوند دانست که شما نمی توانید تمام مدت شبانه روز را به شماره درآورید و احصار کنید و در تمام مدت بر شبانه روز تسلط و چیره شوید و به عبادت بپردازید. و لذا عبادت شبانه روزی دائمی را از شما برداشت.

اصولا احصاء در کاربردهای قرآنی به معنای فراگیری و دربرگیری است. به این معنا که شخص مثلا همه نام ها و صفات خداوندی را چنان که هست احصار کرده و تحقق بخشد. از این رو گفته اند هر کسی همه اسما و نام های الهی را احصاکند و در خود تحقق بخشد به مقام خلافت ربوبی کامل می رسد. هر چند که برای انسان احصای همه اسمای الهی و تحقق بخشی آن در ذات وی شدنی است ولی احصای زمانی شدنی نیست و لذا واژه «لن» به معنای هرگز در آیه به کار رفته است تا این معنا انتقال یابد که انسان هرگز نمی تواند همه زمان بیست و چهارساعته از شبانه روز را احصا کند و به عبادت بپردازد.

چنان که گفته شد و آیه به صراحت دلالت دارد انسان ها گرفتار مسایل روزمره خویش و مسافرت ها و جویندگی آسایش و آرامش و فضل الهی از نیازهای روزانه زندگی هستند و نمی توانند بطور بیست و چهارساعته به عبادت بپردازند، بر این اساس حکم شده تا می توانند به عبادت بپردازند.

شب به سبب آن که برای استراحت و آسایش آفریده شده بیدار شدن در آن سخت تر است. از این رو خداوند به پیامبرش می فرماید که دو سوم یا نیمه ای از آن و دست کم یک سوم آن را بیدار بماند و مؤمنان نیز پیامبر(ص) را در این امر پیروزی کرده و او را سرمشق خویش قراردهند (مزمل آیات۱ تا ۴ و نیز آیه۲۰) در حقیقت محدودیت های بدنی و کالبد جسمانی می بایست به گونه ای باشد که شخص را از اصل باز ندارد که عبادت است. بر این اساس از مقدار شدنی و «مایتسیر» سخن به میان می آید. (مزمل آیه۲۰)

▪ چرا عبادت در شب؟

شب از آن رو مورد تأکید قرارگرفته که اصولا انسانها در روز همانند ماهی در آب، در جست وجوی مادیات به این سو و آن سو شنا می کنند (مزمل آیه۷) و کم تر فرصت عبادت و تفکر و تدبر در امور اصلی را می یابند و اصولا وقت نمی کنند که در آیات و نشانه ها و امور فرامادی بیندیشند (مزمل آیه۵)

از این رو شب در آیات قرآنی از جایگاه ارزشی بلندی برخوردار شده و عبادت آن تأثیرگذارتر دانسته شده است. کسانی که بخواهند از راه عبودیت به کنه و گوهر آن که کمالات انسانی و مقام تحقق و احصای اسمایی و در نهایت ربوبیت و خلافت الهی است دست یابند می بایست به شب به عنوان زمان معراج و پرواز توجه کنند. از این رو آیه۱۵ سوره سجده (فصلت) به کارکردهای نماز شب و اصولا شب زنده داری می پردازد و به مسئله طمع و خوف اشاره می کند.

در نظر قرآن، عبادت حبی می تواند با نگاهی به جمال الهی (طمع) و جلال الهی (خوف) انجام بپذیرد چنان که این معنا از سوی معصومان(ع) نیز در سوره انسان مطرح شده که آن بزرگواران به قصد وجه الله ولی از روی خوف دوزخ جلال خداوندی و طمع در بهشت جمال الهی عبادت و اطعام خویش و نیز ایثار خود را هدفمند می سازند.

شب به سبب آن که زمان خاموشی و سکوت است می تواند آثار برجسته ای در تفکر و تدبر در آفاق و انفس به جای گذارد. به گونه ای که شخص شب زنده دار می تواند امیدوار باشد که در شب به قول های الهامی و وحیانی به شکل انباء دست یابد؛ زیرا هم وحی برای غیر پیامبر شدنی است چنان که به مادر موسی و مریم(س) وحی شد و هم این که مقام نبوت عام به معنای ارتباط با خداوند برای همه امکان پذیر است. بنابراین هم می تواند امید به مقام محمودی چون نبوت انبایی داشته و هم امید به اخبار وحیانی و الهامی از غیب داشته باشد. (مزمل آیات ۱تا ۵) هم چنین آیه ۱۶ و ۱۷ سوره ذاریات بیان می کند که شخص می تواند با نمازهای شب و شب زنده داری امید داشته باشد تا به مقام متقین کامل دست یابد که قرآن برای این مقام صدها کارکرد و آثار مادی و معنوی و دنیوی و اخروی برشمرده است.

▪ نمازشب در روایات

در همه ادبیات عرفانی از شرقی و غربی آن سخن از شب زنده داری به میان آمده و بر آن تاکید فراوان شده است. در ادبیات اسلامی و ریاضت شرعی، شب زنده داری با نظر و تدبر در آسمان و آیات انفس و آفاق مورد تاکید قرار گرفته و استغفار به ویژه در سحرگاهان به عنوان مهم ترین راه دست یابی به مقامات ذکر شده است.

در کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق- که به دعای امام زمان(ع) متولد شده و مورد عنایت آن حضرت بوده- آمده است: امام صادق(ع) فرمود: من قال فی وتره اذا اوتر استغفرالله و اتوب الیه سبعین مره و واظب علی ذلک حتی تمضی سنه کتبه الله عنده من المستغفرین بالاسحار و وجبت له المغفره من الله عز و جل؛ هر کسی در نماز شب خویش، آن هنگام که نماز وتر می گذارد، هفتاد مرتبه بگوید: استغفرالله و اتوب الیه و بر این کار مدت یکسال مداومت نماید، خداوند متعال نام او را از جمله مستغفرین بالاسحار (آل عمران آیه ۱۶) نوشته و مغفرت حق تعالی او را در برمی گیرد.

صدوق در کتاب خصال خویش نیز می نویسد: در حدیث است که جبرائیل(ع) به خدمت پیامبر خدا(ص) رسید و گفت: یا محمد! عش ما شئت فانک میت و احبب من شئت فانک مفارقه و اعمل ما شئت فانک مجزی به واعلم ان شرف الرجل قیامه باللیل و عزه استغناهه عن الناس؛ ای محمد! هرچه خواهی در جهان زندگی کن، لیکن سرانجام کار، مرگ است و هر که را می خواهی، دوست بدار، اما عاقبت کار، فراق و جدایی است و هر کار که خواهی بکن که به جزای آن خواهی رسید، لیکن بدان که در این میانه شرف آدمی در شب زنده داریها و عبادتهای شبانه اوست و عزت او در بی نیازی او از مردم است.

هر گنج سعادت که خداداد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

محمدبن سنان از مفضل روایت کرده است که از مولای خود حضرت امام جعفر صادق(ع) شنیدم که می فرمود: یکی از جملاتی که خداوند در مناجات، به حضرت موسی فرمود آن است که: ای پسر عمران! دروغ گفته آن کس که خود را دوستدار من تصور کرده و چون شب فرا رسد به خواب راحت فرو می رود. مگر نه آن است که هر دوستدار در آرزوی خلوتی است که با محبوب خود باشد؟ ای پسر عمران، بدان که من بر حال دوستان خود آگاهم و می دانم که چون شب، پرده بر جهان می کشد، چشم دلشان به سوی قلبهایشان، متوجه می گردد، و عذاب مرا در پیش دیدگان خود، مجسم می سازند و مرا در مقام مشاهده، مخاطب قرار می دهند و در مقام حضور با من سخن می گویند. ای پسر عمران، خشوع قلب و خضوع جسم و اشک چشم خویش را در سیاهی شبها، بر من نثار کن و آنگاه مرا بخوان، تا دریابی که تا چه حد به تو نزدیکترم و ترا اجابت می کنم.

عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: ثلثه فخرالمؤمن و زینه فی الدنیا و الاخره : الصلوه فی آخر اللیل و یأسه مما فی ایدی الناس و ولایه الامام من آل محمد علیهم السلام یعنی: سه چیز موجب فخر مؤمن و زینت دنیا و آخرت است: نماز در اواخر شب و عدم توجه به آنچه در نزد مردم است و ولایت و محبت و پیروی از امام خاندان محمدی.

ابن منکدر روایت کرده که پیامبر(ص) فرمود: خیرکم من اطعم الطعام و افشی السلام و صلی باللیل و الناس نیام یعنی: بهترین کس از میان شما آن است که اطعام کند و با آهنگ بلند، سلام گوید و آن گاه که چشم مردم به خواب رفته، به نماز شب و تهجد برخیزد.

مخسب در دل شبها که فیض قافله ای است

که از کمینگه شبهای تار می گذرد

در کتاب فقه الرضا آمده است که: بر نماز شب مداومت کنید زیرا که نماز شب، احترام به ساحت اقدس پروردگار است و موجب افزایش روزی می گردد و چهره را زیبا می سازد و رزق آن روز را ضمانت میکند. در نماز وتر درنگ و وقوف بسیار کنید؛ زیرا که در حدیث آمده است که: هرکس که در نماز وتر خود، درنگ بسیار کند، وقوف و درنگش در محشر و روز قیامت، اندک خواهد گذشت.

آن چه بر مائده فیض بر این نه طبق است

رزق جمعی است که در پرده شب بیدارند

امام صادق(ع) فرمود: ان الحسنات یذهبن السیئات (هود آیه ۱۱۴) قال: صلوه اللیل تکفر ما کان من ذنوب النهار؛ حسنات آدمی، گناهان او را از میان می برد و نماز شب، گناهانی را که انسان در روز مرتکب شده است، فرو می پوشاند.

در کتاب دعوات راوندی از حضرت علی بن ابیطالب(ع) نقل شده که فرمود: قیام اللیل مصحه للبدن: شب زنده داری به عبادت، تندرستی می آورد.

حضرت امام جعفر صادق(ع) می فرماید: علیکم بصلوه اللیل فانها سنه نبیکم و مطرده الداء عن اجسادکم؛ نماز شب را مواظبت و مداومت کنید؛ زیرا که سنت پیامبر شماست و از تنتان، بیماری و درد را زائل می سازد. (نشان از بی نشان ها؛ علی مقدادی اصفهانی)

۴) وادی عزلت و گوشه گیری

شاید صریح ترین و روشن ترین آیه درباره اعتزال و گوشه گیری از مردم البته افراد غیرمومن و دنیاپرست آیه ۲۹ سوره نجم باشد که خداوند می فرماید: فاعرض عمن تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاه الدنیا؛ از هر کسی که از یاد ما روی گردانیده و جز زندگانی دنیا را نمی خواهد اعراض کن.

این اعراض همان اعتزال و دوری کردن از آنان است. براین اساس باید از کسانی پرهیز کرد که به غیر خدا می خوانند نه کسانی که نگاه کردن به ایشان عبادت است.

اما درباره نفس گوشه نشینی و دوری از غیرمومن نیز می توان به آیه ۱۶ سوره کهف اشاره کرد که صریح ترین آیه است و واژه اعتزال نیز در آن آمده است. این آیه در بیان حرکت اصحاب کهف وارد شده است: و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاووا الی الکهف؛ هنگامی که آن جوانان از مردم و از آن چیزی که آن را به غیر خدا مورد پرستش قرار می دادند کناره گرفتند. پس به سوی غار پناه بردند.

در این آیه بیان شده که در آغاز سیر و سلوک برای اینکه سالک رنگ غیرخدایی نگیرد و تحت تأثیر دیگران نباشد می بایست از مردم دور شد و عزلت گرفت تا پس از اصلاح قلب و رنگ خدایی یافتن به سوی خلق و مردم بازگشت.

گام نخست سلوک، از خود بریدن بلکه از هر چیزی غیر از خدا بریدن است که در آیه ۵۰ سوره ذاریات به عنوان: ففروا الی الله تبیین و سفارش شده است.

از امیرمومنان علی(ع) روایت شده که فرمود: طلب الراحه فما وجدت الابترک مخالطه الناس؛ راحت و آسایش را جز در ترک آمیزش با مردم نیافتم.

در حدیث معروف کرخی حضرت امام صادق(ع) به وی فرمان می دهد: اقلل معارفک. قال: زدنی. قال: انکر من عرفت منهم؛ از آشنایانت بکاه. گفت: سفارش دیگری بفرماید. فرمود: از کسانی که می شناسی نیز کم کن و رفت و آمد را کاهش ده. (مجمع البحرین ماده معروف الکرخی.)

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: ان قدرتم ان لاتعرفوا فافعلوا و ما علیک ان لم یثن علیک الناس و ما علیک ان تکون مذموما عندالناس اذا کنت محمودا عندالله؛ اگر بتوانید در میان مردم ناشناخته باشید چنان کنید؛ زیرا ستایش نکردن مردم هیچ زیانی به تو نمی رساند چنان که ستایش ایشان هیچ سودی ندارد؛ چون باکی نیست اگر در نزد مردم نکوهیده باشی درحالی که در نزد خدا ستوده باشی. (أمالی الصدوق ص ۳۹۶ و بحار الانوار ج ۶۷)

هر یک از پیامبران و اولیای الهی دوره های کوتاه مدت و بلندمدت برای خودسازی داشته اند که می توان به دوره های بلندمدت چوپانی در دشت ها و کوه ها توسط پیامبران و یا دوره های چهل روزه از سوی برخی مانند موسی(ع) و پیامبر(ص) اشاره کرد.

۵) وادی ذکر و یاد خدا

ذکر قولی و عملی به معنای تأکید بر فلسفه آفرینش و نیز ربوبیت و پروردگاری خداوند است؛ زیرا کسی که همواره در ذکر قولی و یا عملی است، بر این باور است که هدف آفرینش، عبودیت خداوندی و حرکت برای دست یابی به کمال است که جز به ربوبیت تحقق خواهد یافت. بر این اساس هر کسی که بخواهد به کمالی دست یابد می بایست ذاکر قولی و عملی باشد.

گفته اند که ذکر زبانی در مقام نفس است و ذکر حضوری و شهودی در مقام قلب است و مشاهده و مکاشفه در مقام روح اتفاق می افتد و مناجات و نجوا در مقام سر می باشد، چنان که فنا در مقام خفی است و بقا در مقام ذات تحقق می یابد.

انسان می بایست در مراتب ذکر چنان پیش رود تا ذکر و ذاکر و مذکور یکی شود؛ زیرا برای ذکر پایانی نیست؛ چنان که امام صادق(ع) در حدیثی بلند فرموده است:

هرچیز را حدی معین است و پایانی، مگر ذکر را که خداوند متعال به مقدار کم آن، خشنود، نمی شود و برای آن حد و اندازه ای مشخص نفرموده و در قرآن کریم آمده است: یا ایهاالذین آمنوا اذکر وا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکره و اصیلا پدرم مردی کثیرالذکر بود، هنگامی که با او به راهی می رفتیم، می دیدمش که به ذکر خدا اشتغال داشت و در موقع غذا نیز از ذکر حق غافل نمی شد و حتی در آن زمان که با مردم گفتگو می کرد، باز هم زبانش درحال ذکر بود. آنقدر کلمه مبارکه لااله الاالله را تکرار می نمود که زبان به کام دهان مبارکش می چسبید. اهل بیت خود را گرد می آورد و دستور می داد که همگان تا طلوع آفتاب به ذکر خدا بپردازیم… پیامبر اکرم(ص) فرمود: آیا دوست دارید بگویم نیکوترین عملی که موجب رفعت درجه و مقام شما خواهد شد، چیست؟ عملی که پاکترین اعمال نزد رب العالمین و بهتر از زر و سیم است و از کشتن و کشته شدن در راه خدا اولی و ارجح است؟ گفتند: آری یا رسول الله فرمود: ذکر کثیر و اینکه پیوسته به آن مشغول پاشید پس امام فرمود: کسی از پیامبر خدا پرسید: چه کسی در این مسجد از همه بهتر است؟ فرمود: آن کس که ذکر خدا بیشتر کند همچنین آن حضرت می فرمود: به آن کس که زبان ذاکر داده اند، خیر دنیا و آخرت به او عنایت شده است.» (تفسیر نمونه ج ۱۷ ص ۳۵۶)

نیز در کافی ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت کرده است: شیعتنا الذین اذا خلوا ذکروالله کثیرا: یعنی شیعیان ما کسانی هستند که چون فراغتی دست دهد، فراوان به ذکر حق تعالی پردازند. (عده الداعی؛ ص ۱۶۲)

مرحوم فیض کاشانی در کتاب خلاصه الاذکار گوید: باید دانست که ذکر پنهانی هفتاد برابر از آشکار آن، برتر است و در حدیثی از حضرت امام رضا(ع) نیز افضلیت ذکر پنهانی تأیید شده است؛ زیرا که اینگونه ذکر، به اخلاص نزدیکتر و از ریا دورتر است. خداوند متعال فرماید: واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لاتکن من الغافلین؛ ذکر پروردگار خویش را در دل، بازاری و بیم بدون آنکه چیزی برزبان بگویی در هربام و شام به جای آور و از زمره غافلان مباش. (اعراف آیه ۲۰۵)

و از رسول اکرم(ص) منقول است که به اباذر فرمود: یا اباذر، اذکرالله ذکرا حملا قال ابوذر: و ماالخامل؟ قال: الخفی یعنی ای اباذر، ذکر خامل خداوند بگزار. ابوذر پرسید: ذکر خامل چیست؟ آن حضرت فرمود: مقصود از ذکر خامل، ذکر خفی و پنهان است.

روایت است که فرشته موکل بر انسان، ذکری را که بشنود، ثبت می کند لیکن در مورد ثواب ذکر خفی که خداوند متعال در قرآن مجید به آن امر کرده است: اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خفیه؛ (اعراف آیه ۲۰۵) کسی جز خداوند به آن آگاه نیست.

مرحوم فیض، پس از عبارات فوق گوید: به طوری که ارباب معرفت گفته اند ذکر را چهار مرتبه است: نخست: آنکه ذکر تنها بر زبان جریان یابد.

دوم: آن که علاوه بر زبان قلب نیز ذاکر و متذکر باشد بدیهی است که برای حضور قلب، مراقبت و مداومت لازم است چه اگر قلب را به حال خود رها کنند، در وادی انکار سرگردان خواهد شد.

سوم: آنکه ذکر خدا چنان در قلب متمکن شود و برآن مستولی گردد که بازگیری توجه قلب از آن، دشوار است همانطور که در نوع دوم، حضور قلب نسبت به ذکر مشکل صورت می گرفت؛

و بالاخره چهارم: آنکه بنده خدا یکسره در مذکور- جل شاءنه و ذکره- مستغرق شود که دیگر نه به ذکر و نه به قلب خود توجه دارد. در چنین حال است که اگر توجه ذاکر به ذکر مصروف شود، همان ذکر، حجاب جان او می گردد و این حال، همان است که در عرف عارفان، به فناء، تعبیر می شود و آن است تمام منظور و منظور تمام و کمال مطلوب از ذکر حضرت باری تعالی.

در چهار مرتبه ذکر مرحله چهارمین لب لباب است و سه مرتبه دیگر همه قشرند و فضلیتشان در آن است که راهی به سوی حصول مرتبه چهارم باشند. فلما اضاء الصبح ایقنت موقنا بانک مذکور و ذکر و ذاکر.

روایت شده است که مجاشع از رسول خدا(ص) پرسید: طریق ذکر خداوند کدام است؟ فرمود: سیان النفس یعنی آنکه بنده خدا، خود را فراموش کند.

ابوسعید ابوالخیر در پیروی از سخن پیامبر اکرم گوید:الذکر نسیان ماسواء؛ ذکر فراموش کردن همه چیز جز پروردگار عالم است.

مرحوم حاج میزا حبیب خراسانی سروده است:

می نخوردی سخن از باده و از جام بگو

یا به دل یا به زبان حرفی از نام بگو

اززبان گوی به دل باز زدل گو به زبان

هر دو چون گشت یکی با همه اندام بگو

تا به هوش و خردی لب به لب جامه بنه

چون شدی مست ز مستی سر هر بام بگو

روایت است که: ثلاثه لایوزن عندالله بجناح بعوضه: الصلوه علی العاده ، و الذکر علی غفله و الصلوه علی ابنیی بغیر حرمه سه چیز نزد پروردگار، به اندازه بال پشه ای ارزش ندارد : نمازی که صرفا بر حسب عادت گزارند، و ذکری که در حال غفلت گویند و صلواتی که بر پیامبر اکرم فرستند بدون آنکه حرمت آستان آن حضرت و احترام شریعتش را نگاه دارند.

قال ابوعلی سینا، حقیقه الذکر حضور المذکور فی النفس؛ حقیقت ذکر حضور مذکور تبارک و تعالی در نفس ذاکر است.

چون ذکر به دل رسد دلت درد کند

آن ذکر بود که مرد را مرد کند

هر چند که خاصیت آتش دارد

لیکن دو جهان بر دل تو سرد کند

ننوشت برای ورد روز و شب من

جز ذکر علی معلم مکتب من

گر غیر علی کسی بود مطلب من

ای وای من و کیش من و مذهب من

(نشان از بی نشان ها، علی مقدادی اصفهانی؛ زندگی نامه و آثار نخودکی اصفهانی)

سالک الی الله می بایست همواره از اهل ذکر باشد و دمی از او غافل نگردد؛ زیرا غفلت از خداوند نوعی شرک خفی است. خداوند در آیاتی چند این معنا را تبیین کرده است. اصولا از دیدگاه قرآن ایمان به خدا و مقام عبودیت جز به رهایی از غفلت و ذکر دایم تحقق نمی یابد. از این رو باطن سخن خداوند در نهی از شریک قرار دادن چیزی که در آیه ۳۶ سوره نساء بیان شده است، در مرتبه ای جز نهی از توجه به غیر خدا و غفلت از او نیست؛ براین اساس در آیه ۱۰۶ سوره یوسف بیش تر مردم مومن را دچار شرک می شمارد؛ زیرا شخص یا اسیر بتان است (حج آیه ۳۰) و یا اگر ازآن رهیده باشد گرفتار هوای نفس بوده و آن را معبودش قرار داده و می پرستد: من اتخذ الهه هواه؛ یا این که در طاعت شیطان است و او را می پرستد (یس آیه ۶۰). از این رو در آیه ۱۷۹ سوره اعراف علت دوزخی شدن جن و انس را غفلت می شمارد.

بنا بر این باید ذکر دایمی را عامل رهایی از هرگونه شرک جلی و خفی و حتی اخفی برشمرد و بر آن پافشاری کرد تا در مسیر عبودیت خدا گام برداشت و از عبودیت غیر خدا به هر شکلی رهایی یافت.

انسان می بایست در طریق عبودیت به جایی برسد که هرگز دمی از او غافل نشود. در حدیث قدسی به حضرت عیسی (ع) آمده است: انزلنی من نفسک کهمک و اجعل ذکری لمعادک؛ مرا چون هم و غم خود قرین خود قرار ده و یادم را وسیله ای برای معاد خود بدان. (بحارالانوار ج ۱۴ ص ۲۸۹ روایت ۱۴) این معاد همان فانی شدن و کشف غطا و رجوع واقعی به حق است که درانا لله و انا الیه راجعون (بقره آیه ۱۵۶) بیان شده است. براین اساس می بایست در کوچک ترین کارهای خویش خدا را به یاد داشته باشد؛ زیرا همه اعضا و جوارح مسئول هستند و باید پاسخ گو باشند که آیا ذاکر بوده اند یا غافل؟ (سوره اسراءآیه ۳۶)

▪ عبودیت ربوبی

اگر کسی این راه را (که در قالب این پنج وادی بیان شد) در پیش گیرد می تواند امید داشته باشد تا به مقام عبودیت که هدف و فلسفه آفرینش است دست یابد و در مقام خلافت الهی ظهور و بروز کند. این امور کمک می کند تا حجاب ها و پرده های مختلفی را که بر چشم و گوش و دل نشسته است به کناری زند و پیش از آن که مرگ، وی را به یقین رساند و آتش دوزخ را بنگرد به مرگ اختیاری از همه این دوزخی که وی را احاطه کرده برهد و در این دنیا به یقین برسد در آن صورت است که به حدیث مبارک:«موتوا قبل ان تموتوا» عمل کرده است.

مشکل توده مردم، حجاب های ظلمانی است که در عوالم سه گانه گوش و چشم و دل بر ایشان احاطه یافته است ولی مشکل خواص آن است که دچار حجاب نورانی هستند که از علم و دانش ناقص حاصل می شود. راه رهایی از این حجاب های نورانی چیزی جز عبودیت و ریاضت های نفسانی نیست که در این نوشتار بدان اشاره شد.

آیت الله نخودکی اصفهانی شاگرد استادان کاملی چون سید جعفر حسینی قزوینی بود که در شهرضای اصفهان سکونت داشت و حالات شگفتی در مسیر ریاضت از وی نقل می شود. درباره تغییر روش و گرایش این عالم و مجتهد معروف اینگونه اززبان ایشان نقل شده است:

در آن زمان که پس از کسب اجازه اجتهاد از مراجع علمی وقت نجف اشرف به ایران بازمی گشتم، به دوست خود گفتم: از این پس تنها عالم بلند پایه قزوین خواهم بود.

دوستم گفت: نه چنین است. تو را با یک حمال قزوینی تفاوتی نیست؛ زیرا اگر دررهگذری و کوچه ای، مردی به تو و یک حمال جاهل از پشت سر دستی بزند، هر دو محتاج آنید که برای شناسایی صاحب دست سر برگردانید، در حالی که سی سال درس و تحصیل باید که این قدر روشنی به محصل، ارزانی داشته باشد که بدون باز پس نگریستن زننده دست را بشناسد.

این سخن در دلم چنان اثر کرد که یکسره از خلق کناره گرفته و در انزوا به تزکیه نفس و تصفیه روح خود سرگرم شدم.

این عالم بزرگ همین مدت را به ریاضت می پردازد و به چنان جایی می رسد که سرآمد عارفان و پرهیزگاران می گردد. از این روست که تزکیه بر تعلیم مقدم داشته شده است (جمعه آیه ۲)بلکه خداوند برای تقوا اموری چند به عنوان آثار بر می شمارد که بصیرت و علم لدنی یکی از آن آثار است: و اتقوا الله و یعلمکم الله؛ تقوا پیشه گیرید تا افزون بر آثاری دیگر، خداوند به شما علم بیاموزد.

بنابراین پرورش نفس و خودسازی در مسیر کمال نه تنها مقدمه علم لدنی و بصیرت و حکمت بلکه تنها راه رسیدن به مقام عبودیت ربوبی و ربوبیت عبودی است که پیش از این به عنوان نتیجه قرب نوافل و قرب فرایض بدان اشاره شد.
نگاشته رضا شریفی روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )

یہ بھی پڑھنا مت بھولیں

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *