حضرت ابوالفضل عباس(ع) كيست؟
حضرت ابوالفضل عباس(ع) كيست؟(همه چي راجع به ابولفضل عباس(ع)/سال تولد/نحوه ي شهادت/رجز خواني/سن در هنگام شهادت و هرچه مطلب از اخلاق و سيره ي اين حضرت هست و …) پاسخ: با سلام. قطعا در اين مجال كوتاه توضيحات مفصل درباره زندگي اين شخصيت بزرگ تاريخ نميگنجد. اما در هر صورت توضيحات زير ارائه ميگردد:عباس بنعلي […]
حضرت ابوالفضل عباس(ع) كيست؟(همه چي راجع به ابولفضل عباس(ع)/سال تولد/نحوه ي شهادت/رجز خواني/سن در هنگام شهادت و هرچه مطلب از اخلاق و سيره ي اين حضرت هست و …)
پاسخ: با سلام. قطعا در اين مجال كوتاه توضيحات مفصل درباره زندگي اين شخصيت بزرگ تاريخ نميگنجد. اما در هر صورت توضيحات زير ارائه ميگردد:
عباس بنعلي
مادرش اُمّالبنين فاطمه دختر حِزام بنخالدبنربيعة بنوحيدبنكلاببنربيعةالعامري است.[1] و ماجراي ازدواج امالبنين با علي از اين قرار بود كه اميرالمؤمنين از برادرش عقيل خواست برايش همسري از خانوادهاي شجاع شناسائي نمايد تا از او صاحب فرزندي شجاع شود و عقيل كه نسب شناس بود، امالبنين را پيشنهاد كرد و گفت: در ميان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر يافت نميشود.[2] وحاصل اين ازدواج، چهار فرزند به نامهاي عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود.[3]
عباس خوشصورت و زيباروي بود بطوري كه او را ماه بنيهاشم ميگفتند.[4] همچنين او داراي قامتي بلند بود،[5] و در روز عاشورا پرچمدار سپاه امام (ع) بود[6]، كنيهاش ابوالفضل[7] و ابوقِربة[8] (صاحب مشك)، و القاب معروفش قمربنيهاشم،[9] سقاء،[10] پرچمدار،[11] شهيد،[12] ذكر شده است.
فضائل عبّاس
براي عباس فضائل بزرگي ذكر شده است، از جمله اينكه او از دوران كودكي اهل معرفت بوده بطوري كه روزي اميرالمؤمنين علي(ع)، عباس را در دامان خود نشاند و به او گفت: بگو يك. گفت: يك. گفت: بگو دو. عباس از پاسخ دادن امتناع نمود. پدر علت را سؤال نمود. عباس گفت: شرم ميكنم با زباني كه پروردگارم را به يكتائي شمردهام بگويم دو، و اميرالمؤمنين او را تحسين نمود.[13]
امام سجاد در بارة عموي بزرگوارش فرمود:
خداوند (عمويم) عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكاري كرد چنان فداكاريي كه دو دستش قطع شد، خداوند به او همانند جعفربنأبيطالب در مقابل دو دست قطع شده، دو بال عطا ميكند كه با آنها در بهشت به همراه فرشتگان پرواز ميكند و نزد خدا مقامي دارد كه در روز قيامت، همه شهيدان غبطة آن را ميخورند.[14]
امام صادق در تجليل از عباس فرمود:
عموي ما عباس داراي بصيرتي نافذ و ايماني استوار بود، همراه با ابيعبدالله جهاد كرد و به خوبي آزمايش خود را داد و به شهادت رسيد.[15]
از حضرت عباس، كرامات فراواني ديده شده و حاجات بسياري از متوسلين به آن حضرت، برآورده شده است كه اين امر در بين مردم مشهور و معروف است.
حضور عباس در كنار سه امام
از آنجا كه جناب عباس هنگام شهادت سي و چهار سال داشت[16]، بنابراين در سال بيست و شش هجري متولد شده است، در نتيجه ميتوان گفت كه تا چهارده سالگي با پدر و تا بيست و چهارسالگي با برادرش امام حسن و تا سي و چهارسالگي با برادرش امام حسين بوده است.[17]
در مورد اينكه آيا جناب عباس در جنگ صفين حضور داشته يا خير بين مورخان اختلاف است: برخي نوشتهاند كه جناب عباس در جنگ صفين شركت داشته است.[18] برخي ديگر از محققان معاصر معتقدند عباس در برخي از جنگها حضور داشته اما پدر بزرگوارش اجازه پيكار به وي نداده است.[19] و برخي آوردهاند كه وي علاوه بر حضور در صفين در نبردي قهرمانانه، ابتدا هفت تن از پسران ابنشَعثاء و سپس خود ابنشَعثاء را كه از قهرمانان سپاه معاويه بود، به هلاكت رساند و موجب حيرت ناظرين شد.[20] اما چنين مطلبي در منابع متقدم نيامده است و مرحوم محدث نوري معتقد است اين امر به عباسبنربيعة (بنحارثبنعبدالمطلب) مربوط ميشود كه مشابه اين جريان براي وي اتفاق افتاده و لذا باعث اشتباه شده است و الا عباس در صفين حضور نداشته است.[21] اما برخي محققان جواب دادهاند كه اين دو جريان متفاوت هستند و هر دو (به فاصله چند صفحه) در مناقب خوارزمي آمده است و اشتباه خوارزمي كه يك جريان را دو گونه تلقي نموده و آورده باشد، غيرقابل قبول است.[22] اما حقيقت آن است كه اگر تاريخ تولد عباس را در سال بيست وشش بپذيريم، با توجه به اين كه جنگ صفين در سال سي و هفت رخ داده، عباس در آن زمان در حدود يازده سال داشته و در اين صورت شركت او در جنگ قابل پذيرش نخواهد بود.[23]
همچنين جناب عباس در زمان اجراي قصاص قاتل پدر بزرگوارش حاضر بوده، اما نقشي در اجراي قصاص نداشته است.[24] و هنگام غسل پيكر مطهر امام حسن همراه برادرش محمد (حنفية)، امام حسين را ياري ميداد.[25]
از عباس بنعلي در دوره امامت امام حسين تا قبل از حوادث كربلا مطلبي در دست نيست. اما مسلم است كه با آغاز حركت امام حسين، عباس در كنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه امام، شبانه مدينه را به سمت مكه ترك نموده است.[26] در مورد حضور عباس و نقش او در صحنههاي مختلف قيام امام حسين (ع)، به جلد اول كتاب مقتل جامع سيد الشهدا، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره مراجعه فرماييد.
نسل پرافتخار عبّاس
عباس با لبابه دختر عُبَيْداللهبنعباسبنعبدالمطلب ازدواج كرد.[27] و كنيزي نيز داشته كه از او صاحب فرزندي به نام حسن شده است.[28] درتعداد فرزندان عباس اختلاف نظر وجود دارد.[29] همه دانشمندان نسبشناس اتفاق نظر دارند كه نسل عباس تنها از طريق پسرش عُبَيْدالله، تداوم يافته است.[30]
از نسل حضرت أباالفضل رجال نامداري پديد آمدهاند، از جمله پنج تن از نوههاي او يعني پسران حسنبنعُبَيْداللهبنعباس، به نامهاي عُبَيْدالله، عباس، حمزةالأكبر، ابراهيم جَردَقه و فضل، افراد سرشناسي شدند. زيرا عُبَيْدالله در زمان خود أمير و قاضيالقضاة مكه و مدينه بود[31]. و عباس، خطيبِ فصيح و شاعري توانا شد. و جناب فضل، سخنوري فصيح و بسيار متدين و شجاع بوده است. ابراهيم نيز فقيه، أديب و زاهد بود و قاسمبنحمزةبنحسنبنعُبَيْدالله در يمن جايگاه عظيمي كسب نمود. همچنين از فرزندان عباس (بنعُبَيْدالله)، جناب عبدالله، خطيب و شاعر فصيحي بود كه در دربار مأمون جايگاه ويژه داشت. از نوادگان حضرت عباس برخي وارد ايران شده و در شهرهاي شيراز، گرگان، أرجان (بهبهان) سكني گزيدند، برخي وارد يمن شده و برخي ديگر به مصر و مغرب كوچ كردند.[32]
مبارزه و شهادت حضرت عباس
يكي از شخصيّتهاي برجستهاي كه از نقشآفرينان اصلي وقايع عاشورا بود و صحنههاي جاودانهاي از وفاداري و جانبازي در راه دفاع از حجّت خدا و اطاعت از فرمان امام خويش به يادگار گذاشت، حضرت عباس بنعلي است. او از يك طرف در صحنة نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد كه عرصه را بر دشمن تنگ كرد. و از طرف ديگر، نسبت به امام حسين چنان مطيع و وفادار بود كه در طول تاريخ از او به عنوان قهرماني فداكار و برادري وفادار ياد ميشود. شهادت چنين شخصيّت بزرگي، از مصائب مهمّ و از رويدادهاي بزرگ روز عاشورا بود. گرچه چگونگي مبارزه و شهادت عباس بنعلي را برخي از مورّخان و مقتلنويسان با تفاوتهايي گزارش كردهاند. لكن ما، در اينجا سعي ميكنيم با تركيب و ترسيم مجموع گزارشها، كيفيّت مبارزه و شهادت اين شهيد والامقام را به گونهاي منطبق با منابع متقدّم، و به ترتيب حوادث ارائه كنيم.
حضرت عباس و مقام سقّايي
يكي از شئون و افتخارات حضرت عباس در كربلا، سقّايي يعني تهيّه و تأمين آب براي اردوي حسيني بود؛ زيرا از روز هفتم، آب را به روي آنها بسته بودند. به همين مناسبت، يكي از القاب او «سقّا» بود.[33] شهادت او نيز با سقّايي او پيوند داشت؛ زيرا سرانجام او در راه تهيّه آب و در نزديكي فرات به درجة شهادت رسيد. از روز هفتم به بعد چندين بار عباس به دستور امام حسين به همراه نافع بنهلال و گروهي از ياران براي آوردن آب به سوي دشمن رفتند، كه با رشادتهاي عباس بنعلي موفّق به آوردن آب به سوي خيمهها شدند. و اين مطلب بهترين دليل براي اثبات سقّا بودن حضرت عباس، در كربلا است.
جان بازي عباس در ميدان نبرد
بعد از اينكه ياران امام كشته شدند و اهل حرم نياز شديد به آب داشتند و تشنگي امام حسين شدّت يافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهيّه آب برآمدند و با هم وارد ميدان جنگ شدند و به سمت فرات حركت كردند.[34] عباس، همچنان پيشاپيش حسين حركت ميكرد و ميجنگيد و به هر سو كه حسين ميرفت، او نيز به همان سو ميرفت[35]
در اين هنگام امام حسين روي سيلبند كنار فرات رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهيان عمر بنسعد از حركت او جلوگيري كردند، مردي از قبيله بنيدارِم گفت: واي بر شما! ميان او و آب حائل و مانع شويد و نگذاريد او به آب دسترسي پيدا كند. حسين بنعلي [مرد دارمي را نفرين كرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرين امام] خشمگين شد، و تيري رها كرد كه بر گلوي حضرت اصابت كرد. امام حسين، تير را بيرون آورد، آنگاه دستهايش را [زير گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشيد، آن گاه گفت: «خدايا، به درگاهت شكايت ميكنم از آنچه با پسر دختر پيامبرت ميكنند».[36] آنگاه در حالي كه عطش او شدّت يافته بود، به جايگاهش بازگشت. در اين حال لشكر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره كرده و او را از امام حسين جدا كردند. عباس [كه از برادرش جدا شده بود] به تنهايي با آنان جنگيد.[37] او در حالي كه حمله ميكرد، اين رجز را ميخواند:
أقْسَمْتُ بِاللهِ الاعــزِّ الأعْظـمِ
وَ بِالحُجُون صادِقاً و زَمْزَم
و ذوالحَطيم و الْفِناء المُحَرّمِ
ليخْضِبَنَّ الْيَوْم جِسْمي بِالدّم
أمام ذيالفضل و ذيالتَـكرّمِ
ذاك حسين ذو الفِخارِ الأقدمِ.[38]
«سوگند به خداي بزرگ و ارجمند و سوگند راستين به حجون و زمزم؛ سوگند به خداي صاحب حطيم و آستانة مقدّس در [كعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضيلت و با كرامت يعني حسينكه داراي افتخارات ديرين است، پيكرم به خون، رنگين خواهد شد».
حضرت عباس در حالي كه براي آوردن آب عازم شده بود، اينگونه رجز ميخواند:
لاارْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقا
حتّي اُوارَيٰ في الْمَصٰاليتِ لَقا
نفْسي لنفْس المُصْطفي الطُّهْرِ وِقا
انّي أنا العبّاسُ اَغْدُو بِالسِّقا
و لااَخاف الشرَّ يومَ المُلْتَقي
«آن گاه كه پرندة مرگ صدا كند، هراسي از مرگ ندارم تا آن كه در دريايي از مردان چابك و شتابنده فرو رفته و ناپديد شوم». «جان من فداي [حسين] برگزيدة پاك باد. من عباس هستم و هر بامداد، كارم سقّايي است. آن روز كه با شرّ روبرو گردم، از آن نميهراسم». آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق كرد.[39]
در اين هنگام زيد بنورقاء جُهَني، پشت درخت نخلي كمين كرد، حُكَيْم بنطُفَيْل سِنْبِسي نيز او را ياري كرد، حُكَيْم، ضربتي بر دست راست عباس وارد كرد، عباس شمشير را به دست چپ گرفت و به آنان حمله كرده و اين رجز را ميخواند:
واللهِ اِن قَطَعْتُمُـوا يَمِيني
إنّي اُحامِي اَبَداً عَن ديني
وَ عَن امامٍ صادق اليقين
نَجْل النَّبي الطّاهِرِ الامين
«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع كرديد، من پيوسته از دين خود و از امام راستگوي داراي يقين كه نوة پيامبر پاك و امين است، دفاع ميكنم».
عباس آنقدر جنگيد كه بيحال و ناتوان شد. در اين زمان حُكَيْم بنطُفَيْل طائي پشت نخلي كمين كرد و ضربتي بر دست چپ او وارد كرد. عباس اين رجز را خواند:
يا نفس لاتخشي من الكفّار
وَ اَبْشِـري برحمة الجبّار
مـع النبـيّ السيّد المـختار
قَد قَطعوا بِبَغْيِهم يَساري
فَاَصْلِهِم يا ربّ حَرَّ النّار
«اي نفس، از كفّار نترس و در كنار پيامبر سرور و برگزيدة خدا، تو را به رحمت خداي جبّار مژده باد. آنان با ستمكاري، دست چپ مرا قطع كردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد كن».
پس آن ملعون (حُكَيْم بن طُفَيْل) [جلو آمد و] او را با عمودي آهنين به قتل رساند.[40] و اين، زماني بود كه عباس [بر اثر تيرها و ضربات ديگر دشمن] زخمهاي شديدي برداشته بود و ديگر توان حركت نداشت.[41] و بدينگونه او پس از كشتن گروهي از دشمن، به شهادت رسيد.[42] چون امام حسين، عباس را در كنار فرات بر زمين ديد، به سبب كشته شدن عباس به شدّت گريه كرد.[43] و [با حالت انكسار] فرمود: الآنَ اِنْكَسَر ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتي[44]؛ «اكنون كمرم شكست و رشتة تدبيرم گسسته شد».
و اين اشعار را خواند:
تَعَدَّيْتُمُ يَا شَرَّ قَـوْمٍ بِفِعْلِـكُم
وَ خٰالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ
أمٰا كٰان خَيْرُ الرُّسْلِ وَصّّاكُمُ بِنا
أمٰا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِيِّ الْمُسَدَّدِ
أمٰا كانَت الزَّهرٰاءُ اُمِّيَ دُونَكُم
أمٰا كانَ مِنْ خَيْرِ الْبَرِيَّة اَحْمَدِ
لُعِنْتُم وَ أخْزَيْتُم بِمٰا قَدْ جَنَيْتُمُ
فَسَوْفَ تُلاقُوا حَرَّ نٰارٍ تَوَقَّدِ[45]
«اي بدترين مردمان، با اين كار خود، تجاوز كرديد و با دستور پيامبر خدا محمد مخالفت كرديد. آيا بهترين پيامبران دربارة ما به شما سفارش نكرد؟ آيا ما از نسل پيامبر تأييد شده از جانب خداوند نيستيم؟ مگر نه آن كه زهرا مادر من است نه شما؟ آيا [پيامبر خدا] احمد، بهترين مردمان نبود؟ با جنايتي كه مرتكب شديد، گرفتار لعنت و خواري شديد، و حرارت آتش افروخته را خواهيد چشيد».[46] [47]*
جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روايتي از امام سجّاد، مورد تأييد قرار گرفته است، امام از فداكاري بزرگ عموي خود چنين ياد ميكرد:
«رَحِمَ اللهُ العبّاس، يعني ابنعلي، فلقد آثر و اَبلي وَ فَدَي أخاه بِنَفْسِه حتّي قُطِعَتْ يداه …»[48]
«خدا عبّاس، پسر علي را رحمت كند كه ايثار كرد و خوب امتحان و آزمايش داد و جانش را فداي برادرش كرد تا آن جا كه دو دستش (از تن) جدا شد …».
بنابر برخي گزارشها، حُكَيْم بنطُفَيْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[49]
بررسي و نقد يك گزارش مشهور
آنچه نوشته شد، اخبار و گزارشهاي منابع متقدّم دربارة چگونگي مبارزه و شهادت حضرت ابوالفضل بود، امّا برخي منابع متأخر، گزارشهاي ديگري نيز آوردهاند كه هم راويان آنها ناشناخته هستند و هم دلالت و محتواي آنها مخدوش و غيرقابل اعتماد است. از جمله خبري است كه علامه مجلسي آن را نقل كرده و از آن چنين تعبير كرده است كه: «در برخي از تأليفات اصحاب ما چنين آمده است …».[50]
با بررسي و مقايسهاي كه صورت گرفت، روشن شد كه علامة مجلسي خبر ياد شده را به احتمال زياد، از كتاب منتخب فخرالدّين طُرَيْحي (م 1085 ق) با تلخيص و اقتباس، نقل كرده است.[51] اما دربارة منبع نقل طُرَيْحي بايد گفت كه به نظر ميرسد يكي از منابع وي (اگر نگوييم تنها منبع) در نقل گزارش ياد شده، كتاب «روضة الشهداء»[52] ملاحسين كاشفي (م 910 ق) است كه در سالهاي آغازين قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال زياد، طُرَيْحي اين گزارش را از اين كتاب گرفته و با تعريب آن و اندكي تغيير، آن را آورده است. از آن پس گزارش ياد شده به سبب بُعد حزنانگيز و گريهآور آن و بار احساسي و عاطفياش، به محافل و مجالس روضهخواني و به بسياري از مقاتلِ معاصر راه يافته است.[53]
اگرچه اين خبر محتواي روضة مشهور امروزي را دربردارد كه حضرت عباس چون به آب دست يافت، خواست آب بنوشد، امّا ياد تشنگي برادرش حسين و اهل بيت او افتاد و نيز حضرت حامل مشك آب بود كه چون دو دستش قطع شد، مشك را به دندان گرفت، امّا اين گزارش با تمام مشهور بودن و جا افتادن آن به عنوان بخش مهمّي از گزارش مصيبت شهادت حضرت عباس در مجالس عزاداري (چنان كه محقّق بحار در تعليقهاي، متذكّر شده است) افزون بر آن كه بدون سند معتبر است، از نظر محتوا نيز اشكالات و نارسائيهايي دارد.
پی نوشت ک
[1]. ر.ك: ابنسعد، الطبقات الكبري، ج3، ص20؛ شيخ مفيد، الإرشاد، ج1، ص354.
[2]. ابنعنبه، عمدةالطالب،ص327.
[3]. ابنسعد، الطبقات الكبري، ج3، ص20؛ شيخ مفيد، الإرشاد، ج1، ص354.
[4]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص84-85.
[5]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص84.
[6] . ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص117.
[7]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص84 ؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[8]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص84؛ بَلاذُري، أنساب الأشراف، ج2، ص413؛ مزي، تهذيب الكمال، ج20، ص 479؛ قِربة به معناي مشك است، و أبوقربه مفهوم «حامل مشك» را دارد. و از آنجا كه عباس در كربلا با مشك آب آورده است اين كنيه به او داده شد.( طبرسي، اعلام الوَريٰ باعلام الهُديٰ، ص203)اين كنيه را طبعا بعد از شهادت، به او دادهاند.
[9]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص85؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص117.
[10]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص84؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ مزي، تهذيب الكمال، ج20، ص 479.
[11]. ر.ك: ابوالفرج اصفهاني، مقاتلالطالبيين، ص85؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[12]. علوي (عمري)، اَلْمُجْدِي في انساب الطالبيين، ص436.
[13]. خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص122؛ نوري طبرسي، مستدرك الوسائل، ج15، ص215.
[14]. شيخ صدوق، الخصال، ص68،حديث101؛ شيخ صدوق، الأمالي، ص548، مجلس هفتاد، ح731.
[15]. ابونصر بخاري، سر السلسلة العلوية، ص89؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327.
[16]. ابنعنبه، عمدةالطالب، ص327؛ قاضي نعمان مغربي، شرح الاخبار، ج3،ص194. شايان ذكر است كه منابع متقدم به سال و ماه وروز تولد عباس اشاره اي ننمودهاند وچنان كه در متن آمده، تنها به سن او به هنگام شهادت اشاره نمودهاند.اما گروهي از رجال نويسان متأخر آوردهاند كه وي در روز چهارم شعبان سال بيست وشش هجري متولد شده است. (ر.ك: نمازي شاهرودي، مستدركات علم الرجالالحديث، ج4، ص350؛ مقرم، العباس، ص136).
[17]. سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ج7، ص429؛ محمد سماوي، اِبصارالعين، ص 57.
[18]. خوارزمي، المناقب، ص227.
[19] . رك: امين، اعيان الشيعة، ج7، ص429.
[20] . رك: بيرجندي خراساني، كبريت الاحمر في شرائط المنبر، ص385 -386.
[21] . ر.ك: كبريت الاحمر، ص385.
[22] . ر.ك: مقرم، العباس، ص277-278.
[23] . برخي از منابع متأخرِ غيرمعتبر مطالبي را درباره حضرت عباس نوشته اند كه ما آنها را در منابع معتبر نيافتيم از جمله در كتاب معالي السبطين آمده است: هنگامي كه شب بيست و يكم ماه رمضان فرا رسيد و علي (ع) در شُرف رحلت قرار گرفت، عباس را به سينه خود چسبانيد و فرمود: پسرم! چشم من به سبب تو در روز قيامت روشن خواهد شد، فرزندم! وقتي روز عاشورا شد و وارد شريعه شدي ،مبادا در حالي كه برادرت حسين تشنه است آب بنوشي!» (حايري مازندراني، معالي السبطين، ج1، ص 277) چنان كه اشاره شد اين مطلب در هيچ يك از منابع متقدم و معتبر نيامده و مؤلف معالي السبطين آن را بدون ذكر مأخذ آورده است.
.[24] ابنسعد، الطبقات الكبري، ج3، ص40؛ بَلاذُري، انساب الاشراف،ج3، ص263.
[25]. ديار بكري، تاريخ الخميس، ج2، ص293.
[26]. دينوري، الأخبار الطوال، ص337، شيخ مفيد، الإرشاد، ج2، ص34.
[27]. ابنقتيبه، المعارف، ص127؛ ابنحبيب، المحبر، ص441.
[28]. ابنقتيبه، المعارف، ص127.
[29]. برخي براي وي دو فرزند به نامهاي عُبَيْدالله و فضل ذكر كردهاند (علوي(عمري)، اَلْمُجْدِي في انساب الطالبيين، ص436) و برخي دو فرزند به نامهاي عُبَيْدالله وحسن ذكر نمودهاند.(ابنقتيبه، المعارف، ص127) ابنشهرآشوب نيز از فرزند ديگري به نام محمد نام ميبرد كه در كربلا به شهادت رسيده است (مناقب آلابيطالب، ج4، ص122). بعضي متأخرين چهار پسر به نامهاي عُبَيْدالله، فضل، حسن و قاسم (مقرّم، العبّاس، ص350) و دو دختر (مقرّم، العبّاس، ص350) براي ايشان نام بردهاند و برخي ديگر افزون بر اين چهار پسر، پسر ديگري به نام عبدالله را جزء فرزندان عباس شمردهاند كه وي نيز در كربلا به شهادت رسيده است.(امين، اعيان الشيعة، ج1، ص610).
[30]. ابونصر بخاري، سرالسلسلة العلوية، ص89؛ ابنحزم اندلسي، جمهرةانساب العرب، ص67؛ ابنعنبه، عمدةالطالب، ص328.
[31] .شايان ذكر است برخي از اصحاب ائمه طاهرين (عليهم السلام) مانند عليبنيقطين، براي كاستن ظلم امويان و عباسيان بر شيعيان و مستضعفان به إذن أئمه با دستگاه حاكم همكاري ميكردند. بنابراين، همكاري عُبَيْدالله را ميتوان از همين دست تلقّي كرد.
[32]. ر.ك: إبنعنبه، عمدةالطالب في أنساب آلابيطالب، ص329-330.
[33]. مصعب بنعبدالله زبيري، نسب قريش، ص43؛ ابنابيالدنيا، مقتل الامام اميرالمؤمنين، ص120؛ ابنحبان، الثقات، ج2، ص310.
[34]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص109.
[35]. ابوحنيفه دِيْنَوَري، الاخبار الطوال، ص380.
****. راوي گويد: به خدا سوگند، چيزي نگذشت، كه خداوند، عطش را در جان آن مرد ريخت، هرچه مينوشيد، سيراب نميشد به گونهاي كه براي تسكين وي آب را براي او خنك ميكردند و شكر در آن ميريختند، كاسهها پر از شير بود و كوزهها پر از آب، امّا او ميگفت «واي بر شما به من آب بدهيد كه تشنگي مرا كشت». كوزه يا كاسهاي را به او ميدادند كه براي سيراب كردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مينوشيد و چون از دهان خويش برميداشت لحظهاي دراز ميكشيد. آنگاه باز ميگفت «واي بر شما آبم بدهيد كه تشنگي مرا كشت». وچيزي نگذشت كه شكمش همچون شكم شتر مرده، تركيد! (طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450؛ ابنسعد ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص183).
[36]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450 ـ 449؛ بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 407.
[37]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 109.
[38]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص30.
[39]. ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص 117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.
[40]. ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41. شيخ مفيد نيز تصريح ميكند كه قتل عباس را زيد بنورقاء (حنفي) و حُكَيْم بنطُفَيْل سِنْبِسي به عهده داشتند. (الارشاد، ج2، ص110 ـ 109). در اين كه قاتل يا قاتلان حضرت عباس چه كس يا كساني بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد:
الف) زيد بنرُقاد جَنْبي و حُكيم بنطُفيل سِنْبِسي. (ابنسعد، ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص 184؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص 468؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص85؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص ).
ب) حرملة بنكاهل اسدي. (بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 406 و ج 11، ص 175 و ج 13، ص 256).
ج) يزيد بنزياد حنفي. (تميمي مغربي، شرح الاخبار، ج3، ص 191).
د) حكيم بنطفيل. (شيخ مفيد، الاختصاص، ص 82. البته او حكم بنطُفيل نوشته است. شيخ طوسي، رجال الطوسي، ص ).
[41]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 110 ـ 109.
[42]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص 30.
[43]. سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 170.
[44]. خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص 30.
[45]. ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص 117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.
[46]. ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص 117؛ مجلسي،، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.
[48]. شيخ صدوق، الخصال، ص 68 (ذيل حديث شمارة 101) و الامالي، مجلس 70، ح 10، ص 548.
[49]. قاضي نُعمان تميمي مغربي، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ج3،ص191.
[50]. بحارالانوار، ج 45، ص 41 ـ 42.
[51]. المنتخب في جمع المراثي و الخطب، ص 305 ـ 307 و ص 430 (به اختصار).
[52]. تصحيح عقيقي بخشايشي، قم، انتشارات نويد اسلام، 1381 ش، ص 415 ـ 418.
[53]. ر.ك: محمّدتقي سپهر، ناسخ التواريخ، ج 6، ص 278 ـ 279؛ محمّدباقر بهبهاني، الدمعة الساكبة، ج4، ص 322ـ323؛ مازنداراني حائري، معالي السبطين، ص 271 ـ 272. هم چنين برخي از نويسندگان مقاتل، شاخ و برگهاي بيشتري به اين جريان داده و تا توانستهاند بر تحريف اين گزارش افزودهاند. ر.ك: فاضل دربندي، اكسيرالعبادات في اسرار الشهادات، ج2، ص 496 به بعد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید